نوشته ای از پرتو پروین: تازه واردان به سرویس جهانی بی بی سی، خصوصا روزنامه نگارانی که از سرزمینهایی می آیند که چشم شان همواره به دیدن آقایان در پشت میزهای سرنوشت ساز مدیریتی و دبیری و سردبیری عادت کرده است، در همان روزهای اول نکته ای کم و بیش دور از انتظار را کشف می کنند: حضور زنها در پستهای سخت پرمسوولیت و در جای جای هرم مدیریتی این سازمان.
البته این درخت یک شبه ثمر نداده است.
در انگلستان قرون وسطی و در قرن یازدهم میلادی، زنی از طبقات ممتاز جامعه، به نام گودیوا در شهر کاونتری به مالیات سنگینی که شوهرش، لئوفریک، ارل مرسیا، پرداخت آن را برای مردم اجباری کرده بوده، اعتراض کرد. شوهر لجوج و مغرور که دخالت زن را در امور حکومتی خود برنمی تافت، گفت در صورتی می پذیرد مالیات تعیین شده را لغو کند که گودیوا برهنه سوار بر اسب در خیابانهای کاونتری ظاهر شود. برخلاف انتظار او که گمان می کرد همسرش با شنیدن این شرط برای همیشه عطای مداخله در امور سیاست و مملک داری را به لقای آن ببخشد، گودیوا شرط را پذیرفت. در روزی که به درخواست او مردم به خانه های خود رفته و تمام درها ، پنجره ها و روزنه های ساختمانها و دیوارها را بسته و پوشانده بودند، لیدی گودیوا که فقط گیسوان بلندش بدن او را می پوشاند، سوار بر اسب در خیابانهایی که پرنده در آنها پر نمی زد، شهر را پیمود و برای حاکم خیره سر راهی نماند جز آن که بار مالیات گزاف را از دوش خمیده مردم بردارد.
در تاریخ ایران هم کمتر از دو قرن پیش، زنی به گفته معاصرانش فاضل و سخنور، سربرهنه در برابر جماعتی از مردم و علمای زمانه اش ظاهر شد تا از عقیده و اندیشه خود دفاع کند. اما عاقبت او خفه شدن بدست میرغضبهای ناصری و نیمه جان مدفون شدن در چاه باغ ایلخانی بود.
با این حال امروز، به رغم تمام بگیر و ببندها و وثیقه های مالی سنگین، ممنوع الخروج کردنها و... سراسر فضای مجازی آن بخش از دنیای اطلاعات که در دست فارسی زبانهاست، آکنده از مطالب و خبرهای ریز و درشت درباره فعالیت تشکلهای زنان و تجلیل از روز زن در ایران است.
در این گوشه دنیا که در و دیوارش پر است از عکسهای ویکتوریا بکام، و مقاومت زنانه در آن، اگرچه به طنز، گاه به جان سختی تحسین برانگیزی تعبیر می شود که خانم بکام در پوشیدن دائمی کفشهای پاشنه بلند نشان می دهد، صحبت کردن از روز زن و مفهوم آن در ایران برای مخاطب اینجایی بدون ذکر مقدمه ای طولانی ممکن نیست. دنیای غرب که خود در جنبش برابری خواهانه زنان پیشگام بوده، با گذشت دهه ها از تحقق اهداف و آرمانهای اولیه این جنبش، چالشهایی را که زنان در کشورهای توسعه نیافته و جوامعی با فرهنگهای بازدارنده با آن روبرو هستند در حافظه فعال خود ندارد. با این حال، ذهنهای کنجکاو و گوشهای شنوا آن قدر هست که پروین اردلانها به دیده گرفته شوند.
می گویند جنبش زنان در ایران، امروز با چراغهای خاموش حرکت می کند. می گویند این جنبش می کوشد پرتلاش اما بی هیاهو باشد و با دستانی بی زیور و بدون عبور از خطوط قرمز ناظمان جامعه، خشتهای کج را در عمارتی کهن راست کند.
وقتی تعبیر "حرکت با چراغهای خاموش" را برای یکی از همکاران انگلیسی زبان و کنجکاو نسبت به فعالیتهای مدنی زنان ایران ترجمه کردم با لبخندی گفت چراغ روشن یا خاموش چندان مهم نیست، مهم حرکت است، حرکتی اصلاح گرا که همراه با دیگر جنبشهای مدنی شاید به تغییر قوانین تبعیض آمیز و در نهایت به ارتقا فرهنگ جامعه منجر شود.
امسال هم مثل چند سال گذشته قرار است مراسم اسکار را حتی الامکان همزمان با اجرایش از طرق مختلف پوشش بدیم. گزارش لحظه به لحظه اش را خواهیم نوشت، مجموعه عکس های مرتبط را منتشر می کنیم و سعی می کنیم ویدیو هایی نیز از مراسم در سایت بگذاریم. پس امشب از نیمه های شب به وقت لندن و همزمان با عبور ستگاران سینما از فرش قرمز، سایت بی بی سی و صفحه ویژه اسکار را مرتبا ببینید.
نوشته ای از حسیب عمار: دیروز ازمن خواسته شد که از یک رویداد بی سابقه ای که بیش از دوهفته پیش برایم رخ داد بنویسم وامروز این فرصت بدست آمد.
درزندگی آدمی گهگاه مواردی پیش می آید که تفسیرآن دشوار می نماید. انسان در چنین موارد شاید برای انجام کاری همه توان خود را بخرج دهد اما درمقابل ثمری بدست نمی آرد. کسانی هستند که این را به آنچه در گذشته در تقدیر رفته، یا به بخت بد، نسبت می دهند. اما آنهایی که به این مسایل ایمان ندارند؛ نسبت دادن چنین موارد را به تقدیریا بخت بد، نشانه ی از توجیه سازی شکست وناتوانی می پندارند. به همین ترتیب بعضی ها موفقیت را به بخت خوب نسبت می دهند وبعضی به تلاش و پشتکاری.
اواخر ماه گذشته یک هیئت بلند پایه و بزرگ ایرانی به ریاست دکترغلامعلی حداد عادل رییس مجلس شواری اسلامی برای شرکت در اجلاس اتحادیه بین المجالس کشورهای اسلامی وارد قاهره شد. درست در زمانی که صحبت از نزدیکی روابط میان تهران وقاهره می شود و اینکه دو کشور شاید پس از نزدیک به سه دهه روابط دیپلماتیک خود را از سر بگیرند.
برای من بسیار بعید به نظر می رسید که فرصت گفتگو در این مورد با رییس مجلس شورای اسلامی به من دست دهد، یا او حاضر به صحبت با بی بی سی شود. زیرا به یاد دارم، زمانی که حمید رضا آصفی سخنگوی پیشین وزارت خارجه ایران (سفیر کنونی ایران در امارات متحده عربی) همراه با رییس خود، کمال خرازی برای مشارکت دراجلاس کشورها همسایه عراق به قاهره آمده بود، برای اینکه به عنوان خبرنگار بخش فارسی بی بی سی خود را به او معرفی کرده بودم، نپذیرفت حتی به یک سؤال من هم جواب بدهد. بنابراین خوف رد شدن را همچنان احساس می کردم.
با این حال همین که آقای عادل را درمیان همراهان اش در حاشیه ی اجلاس دیدم، این خوف را فراموش کردم وشتابان به سویش رفتم. از من پرسید شما از کدام رسانه هستید؟
- بخش فارسی و پشتوی بی بی سی
- ما که با بی بی سی سروکاری نداریم
- می دانم، اما من افغان هستم وبرای بخش افغانستان کار میکنم
موافق شد و با لبخند گفت: "شما (افغانها) که رفقای ما هستید"
مصاحبه انجام شد. از خوشحالی به دفتر در لندن زنگ زدم و اطلاع دادم.
اما این خوشحالی دیر نپایید. درهمان روز دستیاران رییس هيئت يك دولت دیگر وعده سپرده بودند که زمینه مصاحبه را با رییس شان (که در داخل تالار برگزاری اجلاس با او دیدم) برایم فراهم کنند. پس ازمصاحبه با آقای عادل من همراه با سه خبرنگار دیگر نزدیک به چهار ساعت انتظار کشیدیم، اما این رییس خود را نشان نداد. (و معلوم هم نبود که آیا از انتظار کشیدن ما به او خبرداده اند یا نه) همه خسته و بیزار و از رفتار دستیاران رییس مزبور متنفر شده بودیم. من که این وضع را ناپسند احساس کردم، ازمصاحبه منصرف شدم و هتل را ترک گفتم. تاکسی گرفتم و رقتم دفتر. (لحظاتی بعد یکتن ازدستیاران وی زنگ زدند که رییس آماده مصاحبه است، گفتم حالا دیر شده).
اما همین که یکی از دوستان دفتر دروازه ی دفتر را برویم بازکرد و خواستم برای احوال پرسی به او دست دهم، یکباره متوجه شدم که مینی دیسک (دستگاه ثبت کننده صدا) با من نیست. تکان خوردم. فکر کردم شاید در تاکسی فراموش شده باشد. بی درنگ ازمنزل سوم ساختمان دوان دوان از پله ها پایین شدم. اما بیهوده، زیرا هیچ اثری از تاکسی نبود. خوب به یادم هست؛ مینی دیسک را همراه با یک کتابچه دردست راستم گرفته بودم و دست چپم خالی بود. موبایلم را در جیب چپ پالتوی خود گذاشته بودم. هیچ نفهمیدم که مینی دیسک چگونه از من رفته است.
دستگاه دیگری پیداکردم و به سرعت به هتل برگشتم تا مجددا با حداد عادل مصاحبه کنم. ساعت ده ونیم شب بود. به من گفتند: "آقای دکترمهمانی رفته وشاید دیر برگردد". به عبارت دیگر نباید امشب امیدی به مصاحبه مجدد داشته باشم. یکی از دستیاران آقای عادل به من گفت: "آقای دکتر برای صحبت با رسانه های خارجی وقت ندارند، اینکه با شما صحبت کرده اند؛ یک استثنا بوده". او می خواست به من بفهماند که فردا هم امکان مصاحبه نیست. اما در سالن هتل با شماری از اعضای بلند پایه هیت ایران صحبت کردم. همه صمیمانه با من صحبت کردند و مرا دلگرم ساختند که فردا زمینه مصاحبه میسر خواهد شد. اما گفتند که قول نمی دهیم.
جدای از اینکه با ازدست رفتن مینی دیسک مصاحبه مهمی از دست رفته بود، آنچه که واقعا مرا شرمنده ساخت این بود که در برنامه جام جهان نمای همان روز اعلام شده بود که این مصاحبه (ازدست رفته) در برنامه چشم انداز بامدادی پخش خواهد شد (که نشد).
شب از سه ساعت بیش نخوابیدم. ساعت هفت وسی دقیقه صبح دوباره به هتل برگشتم وبه طبقه پانزدهم محل اقامت هیئت ايران رفتم. با چند تن از اعضای هیئت ایران صحبت کردم ومسأله را بار دیگر توضیح دادم. سرانجام پس از نزدیک به دوساعت انتظار توانستم باردیگر آقای عادل را ببینم. به من گفت:
- ما که دیروز صحبت کردیم
- بنده شرمنده ام، آن مصاحبه را با دستگاه دزدیدند
- شاید صلاح درهمین بوده که آن مصاحبه پخش نشود
- شاید، اما ما به شنونده ها قول داده بودیم که مصاحبه شما را پخش کنیم.
رییس مجلس شورای اسلامی زیر اصرار من پذیرفت که مجددا گفتگوی مختصری داشته باشیم وعبارت دیروز خود را باردیگر تکرار کرد که "شما (افغانها) که رفقای مان هستید"
برغم اینکه من کمتراز یک ماه (دردوران طلبگی) درایران بوده ام وهیچ آشنایی قبلی یا ارتباط سیاسی یا غیر سیاسی با آقای عادل نداشته ام و ندارم، از برخورد انسان دوستانه اش خوشم آمد.
صاحبدلی به من گفت: چه فکر میکنی تقدیری در کار نبوده. اول امکان مصاحبه نبود، بعد که مصاحبه شد، آن را از دست دادی، سرانجام توفیق بار دیگر رفیقت شد.
گفتم: سه چیز است، تقدیر، تقصیر و تلاش. اما آنچه را که تجربه کرده ام، تقدیرهیچ گاه رفیقی ملایمی برای من نبوده.
خب سفر ما تموم شد. دوشنب شب که شب فوت مولانا بود و به شب عروس معروفه آخرین مراسم رسمی در مرکز فرهنگی مولانا برگزار شد. از رئیس جمهور و نخست وزیر تا رئیس مجلس و رهبر حزب مخالف همه بودند و مراسم به طور زنده از شبکه تلویزیون دولتی ترکیه هم پخش شد. با وجود پخش اشعار به زبان فارسی و وجود نشانه های این زبان در همه جا، رهبران سیاسی ترکیه اشاره ای به ایران نکردند. البته شاید نبود هیچ مقام رسمی ایرانی هم بی تاثیر نبود. به هر حال ایرانی های بیشماری که برای دیدار مقبره مولانا به قونیه میان چنان با مولانا احساس نزدیکی می کنن که احتیاجی هم به یادآوری مقام های سیاسی ندارن.
معمولا تو هر سفر برای یادگاری آدم یه نشانه ای از اون محل با خودش برمی گردونه. تو قونیه هم مثه جاهای دیگه توریستی کلی مغازه یادگاری فروشی هست و چون محور سفر به این شهر مولاناست، یادگاری ها هم به مولانا مربوط می شن. ما هم سری زدیم به یکی از این مغازه تا هم یه یادگاری بخریم و هم ببینیم این اجناس از کجا میان و چه کسی اونا رو می خره.
چند روز بود می شنیدیم یه غذای محلی در قونیه هست به اسم مولانا. حسابی کنجکاو شدیم ببینیم این غذا چیه و چرا اسمش مولاناست. اشتهای مسافر هم که می دونین زیاده ... خلاصه با پرس و جو فهمیدیم بهترین رستورانی که این غذا رو درست می کنه در مرکز شهر چند صد متری مقبره مولاناست. رفتیم و دیدیم حسابی شلوغه. صاحبش گفت بریم چند ساعت بعد بیایم. مجبور شدیم بریم رستوران بغلی نهار بخوریم و یه کم فیلم بگیریم از شهر و چهار تا فنجون چای دبش قند پهلو تو چای خونه روبرو بخوریم تا بهمون وقت بده. ولی خب ارزششو داشت انصافا خوشمزه بود، هرچند دیگه چندان گشنه نبودیم ...
امروز رفتیم سراغ مقبره مولانا در مرکز شهر قونیه. شهری که با وجود جمعیت چند میلیونی اش، کمتر شباهتی به مثلا استانبول داره و از امکانات مدرن به نسبت بی بهره است. مقبره مولانا هم حال و هواش کاملا با آنچه صرفا می شه از قبر یک شاعر و ادیب انتظار داشت متفاوت بود. اگر کسی ندونه قاعدتا می تونه تصور کنه که اونجا یک شخصیت مقدس مذهبی دفن شده. مردم یا در حال دعا هستند یا در خودشون فرو رفتن. البته به قول یکی از ایرونی ها که اونجا باهاش مصاحبه کردیم این مقبره با زیارتگاه های مذهبی هم متفاوته چون مردم از مولانا طلب و حاجتی ندارن و صرفا برای آرامش روح خودشون میان اینجا. خودتون تصاویری از مقبره مولانا رو ببینین و بشنوید که چند ایرانی عامل جذابیتش رو چطور تعبیر می کنن. باقی مطالب و عکسها در صفحه ویژه مولانا
امروز همراه همکارم مهرداد فرهمند وارد قونیه در مرکز ترکیه شدیم تا هشتصدمین سالگرد تولد مولانا رو گزارش کنیم. هنوز بار و بندیل رو جابجا نکرده زدیم به شهر تا مقدمات کار رو آماده کنیم. رفتیم به مرکز فرهنگی مولانا تا مجوز تصویربرداری از مراسم رقص سماع رو بگیریم که دیدیم برنامه ای در جریانه و بدون دردسر اجازه فیلمبرداری هم دادند. تکه هایی پراکنده از این برنامه رو اینجا می بینین. صفحه ویژه مولانا هم در سایت تا یکی دو ساعت دیگه راه می افته و مرتبا مطالب تازه بهش اضافه می شه. گزارش های رادیویی خواهیم داشت، بخش هایی از فیلم هامون رو در می گذاریم، عکس ها رو بلافاصله در می تونین ببینین و منتخبیشون رو در سایت و اینجا سعی می کنیم روزانه یادداشت هایی بنویسیم و نهایتا هم یه گزارش مفصل ویدیویی بعد از برگشتمون و تا آخر هفته آینده در سایت خواهید دید. پس به قول مجری های تلویزیونی با ما باشید و نقد و نظری اگر دارین از راه های مختلفی که می دونین برامون بفرستین.
نوشته ای از مسعود بهنود: رفتیم به ویک هرست پارک، قصری ساخته شده در قرن نوزدهم توسط همان معمار که ساختمان پارلمان لندن را به اتمام رساند و بناهائی مانند کاونت گاردن را، به دیدن آقای ابراهیم گلستان همراه با پوریا ماهرویان که تهیه کننده فیلم بود و زوبین به دستیاری وی. برای نخست بار بزرگ ترین داستان نویس حاضر ایران، آغازگر راهی نو در مستندسازی و سازنده دو فیلم تحسین شده بلند [خشت و آینه، و گنج دره جنی] حاضر شده بود به گفتگوئی در مقابل دوربین، به این زبان بنشیند.
مصاحبه کردن با شخصیت های نامدار رسم و آئینی دارد معمول جهان، اما این گفتگو از متداول بیرون بود. چرا که معمولا شخص اگر شناخته شده است بینندگان با او و آثار و عقایدش آشنائی دارند و بارها و بارها وی را دیده اند بر همان صفحه ها، پس می توان گفتگوی تازه را در یک دو مورد محدود کرد و بست. و اگر چنین نباشد و مصاحبه شوند به چنین کاری رضا نداده باشد، فرصتی بیش تری باید نهاد. برای ضبط مصاحبه ای 10 تا 15 دقیقه ای، پوریا در مقام تصميم گیر در موقعیتی دشوار بود. همان موقعیت بحر در کوزه که چگونه باید جایش داد تا بحر باشد. گنک و ابتر نشود سخن. به امید گفتگوئی بلند – شاید برای موقعیت و فرصتی بهتر، در آینده ای نه دور – به آن چه گفته آمد بسنده شد. از پیش هم قابل تصور بود که در این فرصت نمی توان حتی شمه ای از وی را بازگفت و نشان داد.
ماجرای اشتباه بی بی سی فارسی در تنظیم خبر تغییر فرمانده سپاه پاسداران ایران در کوتاه زمانی خود به بدل شد که در جلب توجه رسانه ای چیزی کم از اصل خبر نداشت. بی بی سی فارسی با دهه ها سابقه، در جایی از متن خبر به جای محمدعلی جعفری - که حال فرمانده سپاه شده - به محمد جعفری، معاون دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران، اشاره کرده بود.
ما اشتباه کردیم و اعتراف به این اشتباه بی شک اولین قدم برای جلوگیری از تکرار آن است. غرض از نوشتن این چند سطر هم نه توجیه اشتباه که توضیح شرایطی است که این اشتباه در آن رخ داد.
وقتی شنب شب رسانه های ایرانی حکم رهبر جمهوری اسلامی برای تغییر فرمانده سپاه را منتشر کردند، بی بی سی هم چون دیگر رسانه ها به آن پرداخت. اصل خبر ساده بود. محمدعلی جعفری جانشین یحیی رحیم صفوی شد. آنچه تنظیم خبری ورای این جمله ساده را دشوار می کرد یافتن پیشینه و نکات جنبی برای تکمیل خبر بود. عجبا که از شخصیتی لشکری به این مقام هیچ منبع رسمی اطلاعاتی درخور نداشت. نه شرح حالی در خبرگزاری ها، نه خلاصه سوابقی درپایگاه اینترنتی نداشته سپاه پاسداران.
. اساسا تنظیم خبر در نبود منابع قابل استناد و انتشار آن در زمانی کوتاه شرایط اشتباه کردن را سخت مهیا می کند. در این مورد نه تنها تشابه اسمی که تشابه ظاهری دو نفر - که به نظر تنظیم کنندگان خبر قابل توجه آمده بود - مزید بر علت شد تا آنچه نباید رخ می داد رخ دهد.
دشواری یافتن اطلاعات مطمئن را در این مورد اخیر، نه فقط تهیه کنندگان خبر در بی بی سی فارسی - که از داشتن خبرنگار رسمی از در ایران هم محروم است - که خبرنگاران خبرگزاری جمهوری اسلامی نیز بی شک دریافته اند. چه تا ساعاتی پس از انتشار خبر یا همچنان شرح حالی از فرمانده جدید سپاه پاسداران ایران موجود نبود، یا - بدتر از آن - اگر بود با ارجاع (- ) به همان مطلب به زحمت گردآوری شده بی بی سی فارسی بود، با تکرار همان اشتباه!
ای کاش منابعی هم که ما خبرنگاران - چه در بنگاه خبرپراکنی بی بی سی چه در خبرگزاری رسمی ایران - به طور طبیعی باید اینگونه اطلاعات را از آنها کسب کنیم، تلاشی کرده و به پیش گیری از این اشتباهات کمک کنند.
پادکست جام جهان نما به زودی آغاز به کار خواهد کرد.
پادکست به طور خلاصه یک فایل MP3 با حجمی نسبتا پایین است که علاوه بر امکان گوش کردن از طریق کامپیوتر، می توان آن را بر روی دستگاه های پخش همراه MP3 مانند آی پاد قرار داد و بدون نیاز به کامپیوتر یا اتصال به اینترنت به آن گوش کرد.
خیلی ها حتی در خود بی بی سی یا بریتانیا از اینکه این سازمان عظیم با هزاران کارمندش، در بند بروکراسی اسیر شده و نمی تونه به سرعت خودشو با شرایط وفق بدهه انتقاد می کنن. هرچند شاید چنین انتقاداتی به نسبت انتظاری که این افراد دارن درست باشه و خصوصا در رده بالای مدیریت، حتی مفید، ولی در واقع سرعت تحرک بی بی سی چندان هم بد نیست. من خودم شخصا همیشه بی بی سی رو بخاطر توانش برای تغییر، تحسین می کنم. به نظر من بی بی سی یک موجود بزرگ و عظیم الجثه است که بخش هایی از اون با ارزش ها و تجربیات دهه ها کار رسانه ای البته سنگین و غیر قابل تکان دادن شدن ولی در گوشه و کنار مملو از سلول های زنده و فعاله که باعث می شه بتونه تحرک لازمو داشته باشه و گاهی خیلی زودتر از اونکه فکر کنیم ریسک کنه. چیزی که باعث شد امروز اینو مطرح کنم اضافه شدن یه امکان در زیر مطالب است، تحت عنوان که کاربران می تونن با یک کلیک، صفحه خبری مربوطه رو در سایت هایی که به "" معروف شدن وارد کنن و یا برای استفاده های آتی یا برای معرفی به بقیه از اون ها استفاده کنن. بروبچه های اینترنت باز حتما این نوع سایت ها رو می شناسن که مشابهش رو مثل در میان سایت های ایرانی هم داریم.
بعد از یک جابجایی مفصل و مدتی مرخصی امروز صبح اول وقت یک ای میل، حسابی حالم را گرفت. ای میل مربوط به این وبلاگ می شد که با توجه به متوقف شدنش چطور باید تعطیلش کرد! راستش قرار بود من بعد از اینکه از نظر کاری جابجا شدم، وبلاگ رو دوباره فعل کنم. این جابجایی با مرخصی من همراه شد و عملا تا امروز نشد که این کار رو انجام بدم. حالا به بهانه این ای میل سعی می کنم مجدد در این وبلاگ بنویسم. از چه و در چه مورد؟ راستش هنوز نمی دونم. ولی احتمالا کمتر شبیه قبل خواهد بود. امیدوارم همکارانم هم کمک کنند و سعی کنیم مجددا ارتباطمون را با مخاطبین برقرار کنیم. تجربه های قبلیمون در این وبلاگ بسیار جالب و برای خودمون هم بسیار مفید بود، خیلی حیفه که این امکان رو از دست بدیم.
کاغذهایی را که پرسشها و شماره تلفنها روی آن نوشته شده برمی داری و به طرف یکی از دو استودیویی که قابلیت ضبط تلفنی دارند راه می افتی. اگر خوش شانس باشی و یکی پیش از تو در استودیو مشغول و یکی دیگر بیرون از آن در انتظار نباشد می توانی بروی پشت دستگاه بنشیینی و شماره بگیری. شماره هایی که گاه مشغول است، گاه یک رقمش افتاده یا تغییر کرده، گاه خاموش است و در مواردی هم به صدای زنگ منجر می شود.
سه چهارماهی بعد از سقوط طالبان در هرات، من با مردی برخوردم که در نگاه اول هیچ چیز متفاوتی از دیگران نداشت. خبرنگاری بود از بی بی سی که از من خواست در تهیه گزارشی در مورد وضعیت هرات بعد از سقوط طالبان به او کمک کنم.
شش هفته از ناپدید شدن، الن جانستون، خبرنگار بی بی سی در نوار غزه می گذرد و هنوز از آزادی او یا حتی سلامتش خبری دقیق در دست نیست. امروز شماری ازرهبران و نمایندگان ادیان مختلف، همراه با عده ای از همکاران آلن جانستون در بی بی سی مراسمی دریکی از کلیساهای اصلی در مرکز لندن برای او برپا کردند که امید است پیامی روشن برای ربایندگانش داشته باشد:
از امروز همکاری بی بی سی، با آغاز شد. هدف یافتن مخاطبین تازه در بریتانیا و خارج از این کشور است. یوتیوب ماهانه بیش از 70 میلیون بازدیدکننده داره که برای هرکسی چه برسد به سازمانی با حجم تولیدات ویدیویی بی بی سی هوس انگیز است.
بی بی سی سه جور برنامه را در یوتیوب قرار می دهد:
- فیلم های کوتاه و پیش پرده برخی از برنامه های بی بی سی بدون آگهی،
- گلچینی از برنامه های بی بی سی جهانی (که از سرویس ملی بی بی سی مجزا است و می تواند درآمد داشته باشد) همچون برنامه پرطرفدار تاپ گیر همراه با آگهی
- و در آینده هم بخش های خبری بی بی سی
ویدیوهای یوتیوب روزانه 100 هزار بار تماشا می شن و مردم خیلی از برنامه های پرطرفدار تلویزیونی رو بعد از پخش بدون رعایت حق کپی رایت روی یوتیوب می گذارن. موسسات بزرگی نظیر بی بی سی امیدوارن با ورود به این عرصه بتونن پخش برنامه هاشونو بیشتر کنترل کنن و البته بر کیفیت اونها هم نظارت داشته باشن. بی بی سی گفته ویدیوهایی که در حال حاضر روی یوتیوب هست رو بر نمی داره مگر کیفیتشون پایین باشه. خلاصه ما هم تو بخش فارسی سخت منتظر چراغ سبزیم تا ویدیوهامونو روی یوتیوب هم بگذاریم.
جمع کمی از ظهر گذشته بود که ديدم مونيتورينگ بی بی سی (بخشی در بی بی سی که رسانه های کشورهای مختلف را بررسی و مطالب درخور توجه آن را ترجمه می کند)، گزارشی از يک روزنامه اسرائيلی نقل کرده که در آن نويسنده از گفتگوی خودمانی اش با محمد خاتمی در حاشيه اجلاس داووس خبر داده بود. زه وه ر پلاکر، از ستون نويسان روزنامه پرتيراژ ايديعوت احرونوت، در گزارشش از قول آقای خاتمی چيزهايی نوشته بود – از جمله در مورد سفر به اسرائيل و کنفرانس هولوکاست در تهران – که اگرچه خیلی عجيب می نمود، اما بالقوه می توانست خیلی هم خبرساز باشد ...
به سردبير مربوطه اطلاع داديم و مشغول تحقيق در باب ماجرا و احيانا نوشتن خبر شديم. اما چشمتان روز بد نبيند که تا شب ما بوديم و تلفن ها که زديم و نامه های اينترنتی که روانه کرديم به تهران و داووس و تل آويو؛ در پی نزديکان خاتمی و خبرنگار نامبرده و مسئولان احرونوت تا بلکه بفهميم بالاخره رئيس جمهور پيشين ايران با روزنامه نگار اسرائيلی گپی زده بود يا نه، و نفهميديم که نفهميديم ... آن گروه از نزديکان خاتمی که به او دسترسی هم نداشتند، می گفتند چنین چیزی امکان ندارد و بیشتر شبيه جوک است. خود آقای خاتمی هم به واسطه آقای ابطحی و دو همراهش در داووس پیغام داد که نه تنها چنان حرف هايی نزده، که اساسا با هيچ خبرنگاری از اسرائيل صحبت هم نکرده.
گزارش زه وه ر پلاکر اما آنچنان از جزئيات رفتار محمد خاتمی حرف می زد که ... بالاخره او هم در ابعاد خودش روزنامه نگار معتبری است، دبیر سرویس بوده در یکی از پرتیراژ ترین روزنامه های اسراییل و اساسا همین در داووس حضور داشتنش هم... چه می شود گفت واقعا؟ نه تکذيب حرف بر زبان رانده شده و واقعه رخ داده در عالم سياست چيز تازه ای است؛ نه اغراق و گاهی خيالپردازی روزنامه نگاران در دنيای رسانه ها. به هرحال خبر منتشر نشد. و نوشت که کاسه ای برای خراب کردن "سفر موفق" آقای خاتمی زير نيمکاسه بوده. بعد از تکذيب خبر هم که دیگه خودتون در جریانید ...
پی نوشت: در پیگیری های بعدی این عکس بالای صفحه را هم پیدا کردیم که خبرنگار روزنامه اسرائیلی را در کنار خاتمی نشان می دهد. اما از گفتگوی احتمالی این دو نفر چیزی پیدا نکردیم و تلاشمان برای پیدا کردن او هم هنوز نتیجه نداده.
روز پنجشنب 21 دی کار ما عملا با اين خبر شروع شد که يک گروه سرباز آمريکايی به کنسولگری ايران در شهر اربيل عراق حمله کرده و چند تا از کارکنان آن را بازداشت کردند و با خود بردند.
اگر همين يک خبر و سيل واکنش های مربوطه اش برای يک روز کار ما بس نبود، چند ساعت بعد خبر آمد که کاندوليزا رايس وزير خارجه آمريکا هم که قراره به خاورميانه سفر کند، برای ايران خط و نشون کشيد که به عراق کاری نداشته باشد وگرنه آمريکا بيکار نخواهد نشست و چنين و چنان خواهد کرد.
از اين خبر هم چيزی نگذشته بود که حسنی مبارک رئيس جمهور مصر به ايران هشدار داد که مراقب رفتار خود در مورد عراق باشد و در اين کشور دخالت نکند.
تازه همه اين خبرها بعد از اين منتشر شد که جورج بوش، رئيس جمهور آمريکا در يک سخنرانی درباره برنامه های دولت او برای عراق ايران را تهديد کرده بود که در اوضاع عراق دخالت نکند واهود المرت نخست وزير اسرائيل هم که به چين سفر کرده با رهبران اين کشور درباره برنامه های اتمی ايران صحبت کرده و خيلی خوشحال به خبرنگارها گفته بود چينی ها هم اطمينان داده اند يک ايران اتمی (منظور برخوردار از تسليحات اتمی است) را نخواهند پذيرفت.
آخر يک همچين روزی که واقعا با دردسر توانسته بوديم همه وقايع آن را گزارش و تفسير کنيم به اين فکر افتادم که آيا از از پرکاری دستگاه ديپلماسی ايران است که فقط يک روز آن می تواند چنين روزی باشد يا از کم کاری آن؟
ياد نتايج انتخابات اخير شوراها، خبرگان و مياندوره ای مجلس افتادم که در آن گروه های عمده طرفدار دولت نتايج خيلی ضعيفی بدست آوردند.
شورای امنيت هم که اخيرا قطعنامه تحريم ايران را تصويب کرد.
بعد به اين نتيجه رسيدم که کمتر از دوسال از عمر دولت فعلی نگذشته هم در سياست داخلی شکست خورده و هم در سياست خارجی چون در انتخابات داخلی نتوانست به اندازه کافی رای مثبت جلب کند و در شورای امنيت سازمان ملل وقتی قطعنامه عليه آن مطرح شد، نتوانست به اندازه کافی رای مخالف جذب کند.
امروز خبر اعلام نام کتاب تازه مجموعه هری پاتر مدتی همه را در بخش سر کار گذاشت. خانم گفته که اسم کتاب را Harry Potter and the Deathly Hallows گذاشته است. يکی از همکاران ابتدا نام هری پاتر و اوليای مرگبار را پيشنهاد کرده بود. راستش اسم خوبی بود ولی يکی دو نفر از "اوليا" مفهوم والدين را برداشت کرده بودند و ضمنا تضادی که در واژه سازی انگليسی وجود داشت نيز در اين ترکيب کمرنگ شده بود و در نتيجه به دنبال واژه ديگری گشتيم. مثل هميشه، در چنين مواقعی همه سراغ عليزاده طوسی می روند تا با دانش و دقتی که دارد مشکل حل شود، که شد و او ترکيب "قديسان مرگ" را پيشنهاد کرد.
حالا اگر حوصله تان سر نرفته و مايليد علت اين انتخاب را هم بدانيد، از زبانش بخوانيد: در انگليسی All Saints جشنی است برای بزرگداشت همه قديسان و گاهی به جای آن All Hallows نيز به کار می رود، هرچند Hallow هميشه فعل است و به صورت اسم، با معنی "قديس" به کار نمی رود. اينجا نويسنده با حذف All، از Hallows به جای قديسان استفاده کرده تا با ترکيب Deathly تضاد آن بيشتر نمايان شود. ترجمه Deathly در فارسی "مرگبار" است، اما چون قديس مفهوم "زندگی" را به ذهن متبادر می کند، جايگزين کردن آن با "مرگ" تضادی را که در ترکيب انگليسی وجود دارد بهتر بيان می کند.
همکارانی که این چند وقت شب کار هستند و برنامه چشم انداز بامدادی رادیو را تهیه و اجرا می کنند، از امتیازی ویژه بهره می برند.
شب کاری در بی بی سی چندان پرطرفدار نیست. چون مثل یک بحران گذرا اما توان فرسا چرخه عادی زندگی را برهم می زند. خصوصا اگر در محله ای سرسبز زندگی کنید که تابستانها از ساعت نه صبح، فریاد بی وقفه ماشین چمن زنی در آن بلند شود و در فصل سرما، مویه یک بند ماشینی که فرش چرک برگهای مرده را از زمین برمی چیند.
با این همه، شب کاران این ایام یک دلخوشی دارند، هدیه ای که در انتهای شبی طولانی و درخلوت و خلسه لحظه های سفر به خانه، بدون چشم داشت به آنها ارزانی می شود: لذت تماشای خیابانهای بدون ترافیک چراغانی شده و آذین بسته برای کریسمس. رشته های لاجوردی، نقره ای و طلایی چراغهای خردی که بر شاخه های لخت درختها، بر اندام تنومند ساختمانها و گاه دور قاب پنجره ای کوچک به ظرافت و زیبایی پیچیده شده و رخت سیاه شب را از عزا درآورده اند.
در دو طرف در ورودی ساختمان ما، دو کاج نه چندان بالا بلند به قرینه یکدیگر با تزئینی ساده که یک رشته چراغهای ریز است حضور نزدیک کریسمس را یادآوری می کنند. در داخل ساختمان اما کریسمس غایب است مگر در غذاخوری که با تزئینات بیش از حد شلوغ بر در و دیوار این روزها بیشتر شبیه مهدهای کودک شده!
گذشته از کم سلیقگی دوستداران کریسمس در ساختمان ما، کمتر کسی ممکن است از تماشای یک درخت باشکوه و پرفروز که در خاموشی شب می درخشد و گویی به پیرامونش امواج شادی و آرامش می فرستد تحت تاثیر قرار نگیرد. می گویند اولین بار این مارتین لوتر، بانی مذهب پروتستان بود که در این وقت از سال درخت کاجی را به خانه برد. گویا او شبی در جنگلی حوالی خانه اش قدم می زده و چنان اززیبایی تابش ستاره ها بر شاخه های درختان کاج به هیجان می آید که کاجی را از ریشه درمی آورد با خود به خانه می برد تا با قرار دادن شمعهایی کوچک بر شاخه های آن، هما ن زیبایی خیره کننده و اسرارآمیز را برای اهل خانه مجسم کند. گفته اند از آن به بعد نخست آلمانی ها و بعد دیگر ملتهای مسیحی، افراشتن کاجی آذین بسته را هم به رسوم خوش کریسمس افزودند.
اما اصل حرف چیز دیگری بود: شب کاری. همکاران پرسابقه تر می گویند در تعطیلات کریسمس و بخصوص شبها ساختمان ما کم و بیش متروک می شود و اغلب بخشها در غیاب کارمندان بخش اداری، سوت و کورند. این روزها هر که می پرسد تعطیلات به کجا می روید ما بی نصیبان از تعطیلات صورت را با سیلی سرخ می کنیم و می گوییم تعطیلات ما ماه مارس است، آن وقت که بهار می رسد عید و سال نوی ما هم می آید... هر چند که در دل می گوییم حالا کو تا مارس؟ و تازه در مارس، با آن حجم سنگین درخواستهای مرخصی و با آن همه تدارکی که باید برای برنامه های نوروزی دید، کو فرصتی برای ما؟ کو رخصی برای رویاندن سبزه...؟
فعلا این درخت کاج که گوشه ای ازاین شب ابری را روشن کرده سرکه نقد است، سرکه ای که بویش خمودگی کار شبانه را از سر می راند و سرخی چشمهای خسته را به افق ناپیدای صبح می سپارد .
امروز انتخابات خبرگان و شوراهای شهر تهران بود. از صبح برخلاف روزهای عادی، چند نفر اضافه به عنوان گزارشگر، جام جهان نما کار می کردند.
برای انتخابات از چند روز پیش ، برنامه ریزیهایی شده بود. در جلسه برنامه ریزی صبح، سر اینکه باید به چه موضوعاتی پرداخت بحث شد، برخی از دوستان معتقدبودند با توجه به اینکه در ایران دایما این روز ها درباره انتخابات صحبت می شود، بهتر است که بخش کوچکتری را به انتخابات ایران اختصاص دهیم و به موضوعات جهانی هم بیشتربپردازیم.
اما به دلیل اینکه خبر اول دراتاق خبر مرکزی سرویس جهانی بی بی سی هم انتخابات ایران بود به این نتیجه رسیدیم که باید به این موضوع بیشتر پرداخت.
نمی دانم، شاید برای شنونده های ما ، این موضوع جذابیت ندارد وموضوعات جهانی شنیدنی تر باشد، به همین دلیل از شما می پرسم، در یک برنامه رادیویی بویژه در روزهای اینچنینی ، دلتان می خواهد چه بشنوید.
مهدی جامی در گزارشی از بی بی سی را مورد انتقاد قرار داده و بی بی سی را به سطحی نگری متهم کرده است. راستش شخصا همیشه نگاه انتقادی مهدی جامی برایم جالب بوده و آن را در کار رسانه لازم و موجب پیشرفت میدانم. الان هم خوشحالم که او مطلبی را نقد کرده تا ما هم دقیقتر و هوشیار تر کار کنیم، هرچند در این مورد چندان با او موافق نباشم. به هر حال دو نکته اساسی در نقد او این است که ما راه حلی نمی دهیم و سطحی نگر هستیم. راستش فکر نمی کنم اساسا بی بی سی هیچگاه ارایه راه حل را در سر داشته و به این سمت حرکت کرده باشد و اتفاقا به تهیه کننده گزارش تاکید شده بود که چنین نکند و تنها راوی آن باشد که می بیند. البته جامی در ادامه مطلب نظرات مردم را به حساب راه حل های بی بی سی می گذارد و نقد می کند که به نظرم غیر قابل قبول است. این که ببینیم مردم در ایران در باره یک موضوع چه فکر می کنند و چه می گویند حتی اگر نظراتشان را سطحی بدانیم موجب سطحی نگری و زرد شدن رسانه نمی شود و بخشی از تلاش برای بهتر دیدن پدیده هاست. طبیعتا اگر می شد با مسولان نیروی انتظامی و مقامات رسمی و جامعه شناسان درگیر هم گفتگو کرد گزارش غنی تری می داشتیم که متاسفانه بی بی سی از این امکان محروم است. به هر حال جالب است ببینیم آیا خوانندگان بی بی سی هم با نظر مهدی جامی موافقند یا نظر دیگری در مورد چنین گزارش هایی دارند یا نه. از این گزارش ها چند نمونه دیگر هم بودند که بد نیست آنها را هم بخوانید و بعد نظر بدهید:
آملی نوتوم، نویسنده معاصر بلژیکی می گوید تا زمانی که پنجره هست، هر انسانی سهمی از آزادی دارد. اما در اتاقی که خبرخوان خبرها را می خواند پنجره ای نیست. دست کم پنجره ای به بیرون نیست. بلکه شیشه ای است که آنسوی آن، اتاق بدون پنجره دیگری است که در آن یک مدیر استودیو که زبان تو را نمی شناسد با چهره ای که پرسش بر آن ماسیده، با دستهایی منتظر بر دهها دگمه رنگین، تو را، ثانیه ها را و هر حرکت دستت را می پاید .
در اتاق خبرخوانی که تازه تنها اتاق خبر خوانی هم نیست اغلب چیزها بوی گذشته می دهد، گذشته ای نزدیک از نوع ماضی نقلی ... هوای مانده از هفته ها پیش، آب مانده از روزها پیش، کاغذهای مانده از ساعتها پیش،اینجا و آنجا خودکارها و روان نویسهای رنگ برنگ و اغلب بدون درپوش، لیوانهای یک بار مصرف جا مانده از آدمهای کم حواس، میراث گلوهای خشک یا گرفته... خلاصه "مانده" واژه ای است که به محض ورود به اتاق در گوش زنگ می زند.
در اتاق خبرخوانی نشیمن صندلیها آبی است؛ نمدی که روی میز را پوشانده سبز است. اما نه این آبی تازه است و نه این سبز شاداب و زنده.
در اتاق خبر خوانی که قلمرو حکومت ثانیه هاست فقط یک چیز تازه است، یک چیز بوی اکنون، بوی زمان حال می دهد. یک چیز سبز و آبی و زنده است و می جنبد، یک چیز از شدت تازگی در فضای کوچک اتاق خبر و در سینه تو نمی گنجد: خود خبر. خبری که از پشت میکروفن قدیمی متولد می شود. از دهان تاول زده خبرخوان بیرون می زند، در صدای قلبش می پیچد، و در حالی که موج انتظار از دور و نزدیک برخاسته همه جا را بوی تازگی، بوی اکنون فرا می گیرد.
"تا زمانی که پنجره هست، هر انسانی سهمی از آزادی دارد"، تا زمانی که خبر هست، هر انسانی سهمی از اندوه و سهمی از شادی دارد. خبر چار نعل تاختن ایدز است در قاره سیاه، خبرفروریختن دیوارهای خانه ای در لبنان است، خبر زنیست خندان رها شده از سنگسار، خبر چهره ایست ذوب شده با اسید، خبر روزنامه نگاری است که یک صبح از خانه بیرون می رود و دیگر برنمی گردد، خبر پایی مصنوعیی است برای کودکی لغزیده بر مین--- خبر داستانی است که می جویی و نمی یابی اش یا نمی جویی و براه خود می روی اما نهیبش ناگهان تو را از غلاف دلمشغولیهای خودت بیرون می کشد و بر جا می ایستی تا تمام شود. تا حرفی را برایت ناگفته نگذارد. تا اکنون را برایت ترجمه کند، به زبانی که هم تو می فهمی و هم غریبه آشنایی که در پشت شیشه، کارش شمردن ثانیه هاست، به زبانی که پنجره ای می گشاید برای آن خستگانی که در دوردستها در فضایی سراسر دیوار، گوش به صدای تو سپرده اند ...
شاید کار در بخش آن لاین به نسبت کار در رادیو یا تلویزیون راحت تر به نظر برسد، چون وقتی که سری به اتاق خبر رادیو یا تلویزیون می زنید جنب و جوش و استرسی که در فضا هست، نوعی حس اضطراب را به شما هم منتقل می کند ولی وقتی به سرویس آن لاین می روید از آن همه سر و صدا و بدو بدو خبری نیست، اما واقعیت این است که حساسیتی که در این بخش هست بیشتر به پس از انتشار باز می گردد.
در رادیو و تلویزیون وقتی اشتباهی رخ می دهد مثلا پایتخت کامبوج، ریودژانیرو گفته می شود و یا به جای فیلم ملاقات جورج بوش با تونی بلر، فیلم کنسرت مدونا پخش می شود،"فاجع" فقط محدود به همان لحظه می ماند و در سایر بخش های خبری تصحیح می شود اما وقتی در اخبار یا گزارش های آن لاین اتفاقی بیافتد، عظمت "فاجع" بیشتر به چشم می آید چون این مطالب ظاهرا تا ابد باقی می مانند و ملیون ها نفر در هر زمان و مکانی می توانند به آن دسترسی پیدا کنند.
از همین روست که در بخش آن لاین همیشه دغدغه انتقاد یا تذکر دیگران وجود دارد.
چند روز پيش همزمان دو اتفاق جدی و نیمه جدی در سایت فارسی بی بی سی رخ داد، در یک مورد من درباره خبر جنجال بر سر عکس های کاترین زیتا جونز در جایی که تیزر خبر در صفحه اول خوانده می شود و معمول نیست که از حروف لاتین استفاده کنیم به جای اسم مجله Hello آن را هللو با دو لام نوشتم و به خیال خودم از اشتباه خوانده شدن به جای هلو که میوه ای ست بی ربط به نام نشریه جلوگیری کردم.
این موضوع سبب بروز واکنش های در خود بخش فارسی و میان همکاران رادیویی شد، کار تا آنجا بالا گرفت که در نهایت با نظر سردبیر جمله بندی تیزر عوض شد و سرانجام در لید خبر هم عنوان لاتین مجله آورده شد.
در مورد دیگری باز هم در مورد تعداد سفرهای طالبانی به تهران مورد اعتراض قرار گرفتیم، وقتی موضوع را بررسی کردیم متوجه شدیم که همه منابع خبری از جمله سایت بین المللی بی بی سی همین اشتباه را تکرار کرده اند یعنی نوشته اند که رئیس جمهور عراق برای اولین بار به تهران رفته بود، طبعا نه تنها اشتباه را بلافاصله تصحیح کردیم بلکه بی بی سی را نیز از اشتباه بیرون آوردیم.
این دو نمونه نشانگر آن است که برخلاف باور برخی روزنامه نگاری آن لاین بی خطرتر و کم هزینه تر از سایر انواع روزنامه نگاری نیست و شاید به همین دلیل گستردگی و باقی ماندن بر روی شبکه اینترنتی حساس تر هم باشد.
بگذریم از اینکه این روزها وبلاگ ها و سایت های بسیاری اخبار و گزارش های سایت فارسی بی بی سی را زیر نظر دارند و گاهی حتی دبیران اخبار سایت نظرات خوانندگان را از دوستانشان از طریق مسنجر می گیرند،... با این توصیفات شاید بهتر باشد بار دیگر از خوانندگانی که بلافاصله اشتباهات و یا نکاتی که نیاز به تذکر دارد را به ما انتقال می دهند تشکر کنیم... و دیگر اینکه چقدر کار ما سخت است!
این صدا و سیمای جمهوری اسلامی است یا بی بی سی؟ فارغ از اینکه موافق و یا مخالف باشید دقت کنید چگونه بیبیسی عدد بزرگتر نظر سنجی (۵۶٪ موافق) را مخفی کرده و عدد کوچکتر (یک سوم) را تبدیل به تیتر اول خبر کرده. مثل اینکه همه رسانهها دارند صدا و سیما میشوند.
به نظرم حرف حساب به يک نکته توجه نکرده که "خبر"، تعداد مخالفان منع نيست، چون به طور طبيعی سالهاست برخی بدون مشکل با روبنده در بريتانيا تردد می کنند. نکته تازه در اين خبر موافقت تعداد قابل توجهی از مردم با منع روبنده بوده که به همين دليل هم به تيتر تبديل شده است.
حرف حساب در جواب می گويد:
نکته اینجاست که آیا بی بی سی دسترسی به نظر سنجی دیگری پیش از این داشته که قضاوت می کند (از قول شما) که یک سوم یک عدد قابل توجه است . آیا شما می دانید قبل از اینکه این بحث مطرح شود مردم کمتر از این مقدار مخالف روبنده بوده اند؟ اگر چنین مرجعی دارید لطفا آن را ذکر کنید.
اين مسئله به تازگی در بريتانيا طرح شده و فرض کنيد اين اولين نظرسنجی است. به نظرم بنا را بر اين بگذاريم که جامعه ای موضوعی را تاکنون پذيرفته بوده يا تحمل می کرده و حالا که بحث بر سرش باز شده حاصل نظرسنجی نشان از اين دارد که يک سوم مردم خواهان منع آن هستند. توقع داريد خبر اينطور کار شود: "دو سوم بريتانيانيايی ها خواهان آزادی روبنده اند" يا عناوينی مشابه؟ در حالی که الان روبنده آزاد است و منعی ندارد. همچنان تصور می کنم موافقان منع قانون "خبر" را ساخته اند و نه مخالفان (حتی اگر تعدادشان زيادتر باشد).
بالاخره بعد از چند هفته عذاب دادن همکاران و دوستان و بدقولی يکی دو تا، می توانم با اطمينان بگويم صفحه ويژه نوجوانان با عنوان "نسل فردا" آماده چاپ شده. خوانندگان سايت فارسی بی بی سی با صفحه های ويژه ما نا آشنا نيستند. تازه ترين صفحه ويژه ما در ارتباط با صدمين سالگرد مشروطه بود که خيلی خوب و موفق هم از آب درآمد. اما سرويس جهانی بی بی سی هر از چند گاه يک موضوع را برای تهيه فصلی از برنامه های ويژه انتخاب می کند و بعد ما در بخش های زبانی به تکاپو می افتيم تا هماهنگ با آن موضوع مطلب و برنامه تهيه کنيم. صفحه ويژه نسل فردا هم از همان صفحه هاست.
موضوع اين فصل: "نسل فردا دنيا را چگونه می بيند؟" ما سعی داشتيم تا آنجايی که مقدور بوده از حرف های کارشناسی فاصله بگيريم و به درددل خود نوجوان ها گوش بدهيم. اما خاصيت اينترنت طوری است (که برخلاف برنامه های راديويی) به گزارشگر (و تحليلگر) فرصت نوشتن می دهد و خلاصه در مطالب اين صفحه ويژه – که از روز دوشنب 27 نوامبر (6 آذر) در وبسايت بی بی سی منتشر خواهد شد – خواه نا خواه درددل "بزرگترها" سايه به سايه نوجوان ها ديده می شود.
موضوع نوجوان ها و اين که دنيا را چگونه می بينند موضوع گسترده ای است، برای همين صفحه ويژه ما خيلی مطالب دارد و خيلی مطالب هم ندارد. اما مطالبی که داريم، از ايران، افغانستان، انگلستان، آلمان، آمريکا، کانادا، استراليا ... خواهد بود. ويديوهای جالبی از نوجوان ها داريم که شايد مستقيم ترين راه برای شنيدن حرف های آنها به حساب بياد. بخش های ديگر بی بی سی طرح هايی را دنبال کردند که ما به خاطر محدوديت کار در ايران موفق به اجرای آنها نشديم. از جمله ارتباط مستقيم و زنده ميان يکی از مدارس در بريتانيا با دانش آموزان مدرسه ای در کشوری ديگر (مثلا در قاره آسيا و يا آفريقا.)
با اين حال بچه های ايرانی توانستند در مسابقه بی بی سی برای کشف بهترين استعداد هنری زير هجده ساله ها در عرصه موسيقی شرکت کنند که ظاهرا يکی از 20 شرکت کننده ای که توانسته به مرحله نيمه نهايی برسد ايرانی بوده. در نهايت، اثر شش شرکت کننده به رای مردم (در سراسر جهان) و هيئت داوران (در بريتانيا) گذاشته خواهد شد که اميدواريم داوطلب ايرانی برنده نهايی اين مسابقه باشد.
مطالبی که در صفحه ويژه "نسل فردا" چاپ خواهد شد از نظر من که فقط مامور جمع آوری و بزک کردن آنها بودم همگی خواندنی است. اميدوارم خوانندگان وبسايت ما (از جمله همکاران خودم) هم در نهايت بهره ای ببرند.
در آخر، اگر از من بپرسيد که "در اين مدت از نوجوان ها چه چيزی دست گير تو شد؟"، جوابم اين خواهد بود که (با اين که خودم دو نوجوان در خانه دارم) متوجه شدم که چقدر ما دلمان با نوجوانان يکی نيست. فکر می کنيم که دست آنها را خوانده ايم اما واقعيت اين است که با انجام چند مطالعه، نوجوان را نمی شود کاملا درک کرد چون هر چه باشد آنها در فردا زندگی می کنند و ما يک جايی ميان امروز و گذشته.
حسين درخشان در مطلبی تحت عنوان "" انتقاداتی به نحوه خبررسانی بی بی سی فارسی در مورد پوشش خبر وارد کرده است. قبلا هم گفتم که اين چشم ها که می بينند و به چالش می کشند برای رسانه ها بسيار مفيدند، حتی اگر با آنها مخالف باشيم و ايرادات را وارد ندانيم، باعث دقت بيشتر می شوند. می خواستم موارد را توضيح دهم، ديدم اگر مطلب کامل خوانده شود پاسخ همه انتقادات را در خود دارد، پس اگر مايليد بخوانيد و شما هم نظرتان را بنويسيد.
نمی دونم شما توجه کردين که مدتی است در بی بی سی انگليسی به جای بمبئی، پر جمعيت ترين شهر هند، می نويسند (Mumbai). اين تغيير نام شهر که ظاهرا رسما از سال 1995 توسط هند اعمال شده، البته توسط همه رعايت نمی شه. حالا مدتی است که ما در بی بی سی فارسی بر سر تغيير نام اين شهر مشغول بحثيم و هنوز هم به نتيجه ای نرسيديم.
گروهی معتقدند که چون هند، خودش اين نام را تغيير داده، ما هم بايد آنرا اعمال کنيم، خصوصا که نام قبلی ريشه استعماری (پرتغالی ها و بريتانيايی ها) هم دارد. در مقابل عقيده مخالفين اين است که بمبئی به همين نام برای ايرانی ها شناخته شده و همچون يونان، لهستان يا ديگر اسامی که ربطی به اسم اصلی شان ندارند می تواند همچنان مورد استفاده قرار گيرد. اين را گفتم که شما هم در جريان باشيد و اگر می توانيد با استدلال قوی اين مسئله را حل کنيد و ما را از سرگردانی برهانيد.
يکی از خوبی های وبلاگ اينه که اشتباهاتت رو به خوبی می بیينن و تو رو وادار می کنن اون رو اصلاح کنی و حواست رو بيشتر جمع کنی. به قول ""، ديشب يک بار ديگر رخ داد! و با اشتباهاتی فاحش منتشر شد. طبيعتا لطف پسر فهميده باعث شد، مطلب رو اصلاح کنيم و خوشحال باشيم که اگر نصف شب چشم هايی برای ديدن در خود بی بی سی کم هستند، در بيرون چشم ها به خوبی می بينند. راستش خودم هم گاهی تجربه کار کردن در شب رو داشته ام و بارها پيش اومده که جمله ای را با اطمينان ترجمه کردم و بعد متوجه شدم اصلا درست اون رو نخونده بودم. اين اتفاق در روز که پيش می آد، علاوه بر اديتور، کلی همکار ديگه هم هستن که اصلاحت می کنن يا خودت که مشکوک می شی ازشون می تونی بپرسی. خصوصا در حوزه هايی که چندان باهاشون آشنايی نداری. به هر حال اين ها رو برای توجيه بروز خطا نگفتم، فقط خواستم بگم چه جوری ممکنه پيش بياد.
باز هم ممنون از پسر فهميده، اميدوارم همه مطالبمون را به همين دقت بخونيد و خطاها رو گوشزد کنين تا اصلاح کنيم.
راديو 4 بی بی سی مجموعه برنامه های مفصلی درباره ايران توليد کرده تحت عنوان UNCOVERING IRAN که اولين بخشش يکشنب 17 سپتامبر پخش می شود. در سايتش اطلاعات بيشتر رو ببينيد و حتما تبليغ تلويزيونی اش رو تماشا کنيد.
حالا که ويديوهای ما با کيفيت بهتر هم در سايت قرار می گيرند، فکر کردم شايد بهتر باشد در برخی موارد به جای دوبله يا صدا گذاری، از زير نويس استفاده کنيم. خصوصا زمانی که حس و حال فرد اهميت دارد و صدا گذاری همه آن حس را از بين می برد. البته اين کار در فيلم های خبری رايج نيست، ولی خب، چشم رئيسم را دور ديدم و يک نمونه کار کردم. برای ديدن نتيجه، گزارشی در مورد تحقيقات اخير سنا پيرامون ارتباط صدام با القاعده رو ببينيد.
- همکارم، آقای دکتر، پيشنهاد می کند که زير نويس ها را کوتاه تر و يک جمله ای بنويسيم. تا خواندنشان آسان تر شود. من استدالال کردم که جملات طولانی اگر تکه تکه شوند، خواننده را گيج می کنند. به هر حال حق با اوست و خواندن جملات بلند سخت تر است. سعی می کنم دفعه بعد اين طور عمل کنم. هرچند بايد در جمله بندی ها بيشتر دستکاری کرد.
بالاخره امکان پخش بهتر ويديوهای بخش فارسی برای کسانی که از خطوط پرسرعت اينترنت استفاده می کنند، فراهم شد. الان گزارشی در مورد فيلم تازه بن لادن و هواپيماربايان 11 سپتامبر را در سايت قرار دادم. اگر مايليد، سری به صفحه عکس و ويديو بزنيد و روی لينک ويديو کليک کنيد. بعد با استفاده از لينک "تغيير چگونگی ديدن يا شنيدن گزارش" که در گوشه پايين، سمت چپ پنجره قرار دارد، گزينه "سرعت بالا" را انتخاب کنيد. اگر اولين بار باشد، همان ابتدا خودش می پرسد و يک بار که تنظيم کرديد، دفعات بعد به طور خودکار همان تنظيمات را اجرا می کند. حتما ما را از کيفيت تصوير و صدا مطلع کنيد.
مدتهاست می خوام اينو بنويسم يادم می ره. نمی دونم شما هم متوجه شدين که هيچکس در هيچ سازمان و نهادی از غذاخوری يا کانتين يا رستورانش راضی نيست؟ حالا "هيچکس" رو با اين قاطعيت معمولا نمی شه در بی بی سی گفت، ولی خب تو همين مايه ها. در ايران که دانشجو بودم همين سناريو برقرار بود و از روز اول همه از غذاخوریش بد می گفتن و البته بی راه هم نبود، بعدا سر کار اين داستان تکرار شد و حالا هم در بی بی سی، چند هزار کيلومتر دورتر از ايران ادامه داره. مختص ايرانی ها هم نيست و بقيه هم همينطور گله مندن. حالا فک کنم يه بخشيش به خاطر تکراری شدن غذا بعد از يه مدت است، کما اينکه خودم هم مدتی طول کشيد تا به غرغر بيافتم. خلاصه همين، می خواستم بگم حکايت نهار خوردن های ما اينجوری است و دم ظهر که می شه باز اين سوال لعنتی تو کله مبارک است که خب امروز چی بخورم. تنلبی هم هست البته چون دور و بر بی بی سی پر رستوران و اغذيه فروشی است. هرچند چون منطقه توريستی است کمی بايد بيشتر از جيب مايه گذاشت.
هرچند يه جا ديدم ايسنا به کار برده ولی همکارم پوريا بدون اطلاع قبلی واژه فضاگرد رو برای توريست های فضايی و از جمله خانم انصاری پيشنهاد کرد و قرار شد در ويديئويی که الان لارا داره کار می کنه بکار ببره. منظورم البته حفظ حق مولف اين لغت نبود! خواستم بهانه کنم و نظرتون رو راجع به کاربرد واژه های تازه فارسی بپرسم. آيا مثل برخی مخالف اين واژه ها هستيد يا ترجيح می دين اگر معادل فارسی خوبی هست، از واژه فرنگی اش استفاده نکنين؟ واژه هايی که ممکنه خوشتون بياد ولی برای استفاده تو دهن نمی چرخه، يا بدون اينکه تلاش زيادی کرده باشين دارين استفاده می کنين چی هستن؟ واژه جديدی تو ذهنتون هست که به نظرتون خيلی به جا و مناسب می آد؟
گهگاه در بی بی سی کنفرانس ها يا جلساتی در وقت نهار برگزار می شه و علاوه بر اين که می شه در آن ها شرکت کرد، به صورت زنده هم می شه تماشاشون کرد. الان مشغول تماشای جلسه ای در مورد هستم: مزايا و مشکلات استفاده از آنها در بی بی سی. تعدادی از کسانی که در بی بی سی پادکست دارند آمده اند و از تجربياتشون می گن. بزاد هم که پادکستش جزو معدود برنامه های غير انگليسی است از مشکلاتش خصوصا در مورد مسئله کپی رايت موسيقی گفت. متاسفانه فعلا امکان راه اندازی پادکست تازه ای نيست و دارند پادکست های موجود رو آزمايش می کنند خصوصا که ما فعلا برای به روز نگه داشتن همين وبلاگ هم درمونديم! به هر حال اگر براتون جالبه پادکست بزاد رو به فارسی بشنوين يا پادکست های خيلی خوب انگليسی زبان رو مثل گوش کنيد. شايد در آينده تونستيم و يه پادکست هم راه انداختيم.
فران آنسورت (Fran Unsworth) در وبلاگ سردبيران (The Editors) بی بی سی در پاسخ به مطالبی که در وبلاگ ها و نامه ها مطرح شده، به محدوديت های خبرنگاران بی بی سی در مناطق جنگی اشاره کرده و نکات جالبی را نوشته است. بطور خلاصه ظاهرا از طرف حزب الله به نسبت محدوديت های کمتری برای آنها وجود داشته تا اسرائيل. در نوشته او آمده که خبرنگاران به هنگام ورود به اسرائيل فرمی را بايد امضا کنند که در آن قول می دهند از قوانين سانسور ارتش اطاعت کنند. برای نمونه آنها اجازه ندارند از حمله حزب الله به تاسسيات نظامی خبری منتشر کنند يا حق ندارند خبر سفر مقامات دولتی را به مناطق جنگی منتشر کنند تا زمانی که آنها سالم از منطقه دور شده باشند. در مورد حزب الله هم مواردی را توضيح داده که اگر برايتان جالب است، مطلب کاملش را بخوانيد.
گزارشی از موتور تاکسی ها در تهران برايمان رسيده که دارم برای انتشار آماده می کنم. خوشبختانه قرار شده از اين پس در کنار مطالب اگر در وبلاگ ها هم مطلبی مرتبط وجود داشته باشد به آن لينک دهيم. دارم می گردم ببينم در اين مورد کسی چيزی نوشته يا نه، اگر شما به چشمتان خورده يا خودتان در اين مورد کار کردين، لطفا سريع تر لينک مطلب را در قسمت نظرات بگذارين تا استفاده کنيم.
نمی دونم کسی از دوران کوتاه پخش تلويزيون عربی بی بی سی در دهه 70 شمسی يادش می آد يا نه. اگر يادتون باشه در کنار مجموعه کانال های متعلق به عربستان سعودی پخش می شد. آن زمان بی بی سی عربی از همين شرکت سعودی تغذيه مالی می شد و نهايتا هم به دليل مسائل سياسی و اعمال نظر آنها در سال 75 (1996 ميلادی) بی بی سی تلويزيونش را تعطيل کرد. بسياری از کادر اين شبکه در همون سال به تلويزيونی پيوستن که 24 ساعته به پخش خبر به زبان عربی می پرداخت و به دليل حرفه ای بودن و بی طرفی نسبی به سرعت محبوب شد: . حالا ، البته نه با پول عربستان. هزينه 19 ميليون پوندی اداره اين شبکه در سال از طريق کمک های دولت بريتانيا تامين می شه. به جز اين اما الان، برخلاف آن دوران، بی بی سی با يه رقيب قدر مثه الجزير و کلی شبکه ريز و درشت ديگه در دنيای عرب روبروست.
امروز خبر اومد که تلويزيون عربی بی بی سی که قراره سال 2007 کارش رو آغاز کنه، شروع کرده به استخدام سردبير ارشد. يکی از مسئولان تلويزيون گفته که "می خواهيم سريع باشيم، در شيوه کار و چهره، مدرن، و در تحليل، با پوشش وسيع جهانِ، قوی". اين تلويزيون قراره 12 ساعت در روز برای 21 کشور در دنيای عرب برنامه پخش کنه. قراره در 12 ساعت باقيمانده هم خبر و اطلاعات به صورت متن و صدا پخش شه. بر اساس تحقيقی در 7 پايتخت منطقه، بين 80 تا 90 درصد پاسخ دهندگان از راه اندازی اين شبکه "بسيار" يا "نسبتا" اظهار خشنودی کردن.
راستش تصور می کنم موفقيت اين شبکه بشدت بر طرح شبکه تلويزيونی فارسی زبان بی بی سی که برای سال 2012 برنامه ريزی شده تاثير بگذاره. همين حالا هم در بی بی سی گوش ها و چشمها تيز هستن و با دقت فعاليت رقبای تازه از راه رسيده رو دنبال می کنن. به نظرم خيلی ها شايد يکی دو سال ديگه شرايط رسانه های تصويری در ايران رو اونقدر متفاوت ببينن که سال 2012 رو برای اين کار خيلی دير قلمداد کنن. نمی دونم شما هم موافقيد يا نه، و تصور تلويزيون فارسی بی بی سی چقدر براتون هيجان انگيز و جذابه؟ يا برعکس اون رو اتفاق مهمی تلقی نمی کنين؟
حتی اينکه گزارش رو با چه جمله ای شروع کنيم و مثلا اول از حملات موشکی حزب الله به شهرهای اسرائيل خبر بديم يا از حملات هوايی و زمينی اسرائيل به مناطق جنوبی لبنان، بالاخره با واکنش هايی معترضانه روبرو می شيم که چرا به اين يا آن طرف ماجرا بيشتر اهميت داده ايم و چرا مثلا در گزارش گفته ايم که اسرائيل به ساختمان های متعلق به حزب الله حمله کرده در حالی که به خانه های مردم حمله کرده و مانند اينها.
اين حساسيت ها قابل درک است و صد در صد قابل احترام. در واقع اين حساسيت ها نشان می دهد که چقدر بحران خاورميانه جدی است. اين موضوع فقط هم به خواننده های وبسايت فارسی محدود نيست، موضوع خيلی سريع جهانی شده، وبلاگ ها بشدت درگير شدن و در دو جبهه صف آرايی کردن. گروهی از شدت حملات اسرائيل و تلفات غير نظاميان لبنانی و ويرانی های لبنان می نويسند يا عکس هايی دلخراش منتشر می کنند. وبلاگ های ديگری هم دسته اول را متهم به دستکاری عکس ها برای مظلوم نمايی می کنند و گزارش ها را غير واقعی می خوانند. شايد کمتر واقعه ای تا اين حد موجب صف بندی بارز در سطح بين المللی شده باشد. ناگفته پيداست که پوشش دادن به اخبار و گزارش های چنين رويدادی اگر به دشواری گام برداشتن روی لبه تيغ نباشد کار چندان ساده تری هم نيست.
- آقا خوشتون بياد يا نه، بالاخره ما اينجا تبليغ خودمون رو هم می کنيم. خصوصا وقتی چند روز ننوشته باشيم و سخت دنبال بهانه برای به روز کردن وبلاگ باشيم. پس بگم که هرچند کمی دير شده ولی وبلاگ روز هفتم مدتی است راه افتاده و عاشقان و سينه چاکان بزاد و رفقاش می تونن برن و از شر مطالب جدی و خشک ما خلاص شن و نفس راحتی بکشن. البته قاعدتا همشون رفتن، ولی خب محض اطمينان لازم بود بگم.
- ديشب شب کار بودم، بعد از ظهر به زور يه چرتی زدم و حدود ساعت 7 برای اينکه خودم رو به روز کنم سری به اينترنت و تلويزيون ها زدم. همه جا ويرانی و خون و داد و فغان بود ... هيچ چشم انداز اميدبخشی وجود نداشت ... خودم رو برای سر و کله زدن با اين خبرها آماده کردم و راه افتادم به طرف بی بی سی. تو خيابون همه چيز عادی بود و راستش از اينکه خيلی راحت دارم راه می رم خجالت کشيدم ... به همين راحتی چند هزار کيلومتر اونور تر مردم زير بمباران عزيزاشون رو از دست می دن و هيچکی کاری نمی کنه يا نمی تونه بکنه! در مرکز لندن جز روی جلد روزنامه ها و يه دوچرحه سوار که پرچم لبنان رو پشت دوچرخه اش بسته نشانی از لبنان نبود.
- تعدادی از خوانندگان ما رو متهم به حمايت از اسرائيل کرده اند و بشدت منتقدند. راستش نمی دونم مطالب ما رو خونده اند يا نه و آيا کلا از بی بی سی خوششون نمی آد يا نحوه پوشش خبری بحران لبنان را مناسب نمی بينن. به هر حال هر چه جستجو کردم نشانه ای از خطا و نقض بی طرفی در پوشش خبرهايمان نديدم. خيلی خوشحال می شم خوانندگان نظرشون رو دقيق تر بگن و قيد کنن که کجا خطايی صورت گرفته يا تصور می کنن بی طرفی نقض شده. چند روز پيش در همين بخش نظرات و بعدا در سايت صبحان انتقاد شده بود که ما عکسی را ناقص چاپ کرديم و دست به سانسور زديم. در زير همان نظر توضيح دادم که بريدن عکس سانسور نيست خصوصا وقتی همان عکس در مطالب ديگر به شکل کامل منتشر شده و ده ها عکس مشابهش و خبر مربوط به اون در سايت موجوده. به هر حال قصدم دفاع بی قيد و شرط نيست اما منتظر موارد دقيق هستيم. اميدوارم منتقدان هم با بررسی کامل نحوه پوشش خبری ما، نظرشون رو تغيير داده باشند.
مهراد، سرانجام صفحه ويژه صدمين سالگرد انقلاب مشروطه را منتشر کرد. اين صفحه حاصل دست کم چهار ماه کار مداوم مهراد است (اين هفته های آخر به يک کار تيمی تبديل شد) که شامل تحقيق، نگارش، سفارش و ويراستاری مطالبی بسيار متنوع می شود که در آنها تقريبا از هر زاويه ای که اهميتی داشته به اين واقعه نگاه شده . هدف از اين همه برنامه ريزی و کار، اين بود که فقط يک سالگرد مثل همه سالگردهای ديگه برگزار نکنيم و سعی کنيم حرفی برای گفتن پيدا کنيم . فکر کرديم سالگرد برای وقايع تاريخی به اندازه کافی برگزار می شود اما سالگردی که در آن تکراری صحبت نشود کمتر برگزار شده و خلاصه اينطوری بود که مهراد خان جلودار شد و کاری کرد که فعلا نتايج مقدماتی آن در اين صفحه منتشر شده. اين سخن به مفهوم آن نيست که ما در اين صفحه مطالبی منتشر کرده ايم که تا به حال نشنيده ايد، چون طبيعتا همچين ادعايی به سادگی قابل تحقق نيست و ما هم آنچنان مجال و امکانی نداريم تا اين همه "ناگفته" پيدا کنيم، اما فکر کرديم می توانيم مجموعه ای درست کنيم که دست کم تصويری فراگير و زاويه ای جديد از اين واقعه مهم در ارائه بدهد. البته همانطور که گفتم اين مطالبی که فعلا منتشر شده جنبه "فتح باب" دارد و هنوز يک عالمه مطالب خواندنی، عکس های ديدنی و صد البته، برنامه های شنيدنی هم مانده که به مرور در همين صفحه منتشر می شود.
راديوی بی بی سی هم در مجموعه برنامه هايی در ده قسمت که توسط مهدی خان پرپنچی تهيه و پخش آنها از روز پنجشنب شروع شد، به موضوع يکصدمين سالگرد انقلاب مشروطه پرداخته و با صاحبنظران بحث های شنيدنی کرده است. اگر اين برنامه ها را هنوز نشنيديد نگران نباشيد چون فايل همه برنامه ها در صفحه اينترنتی سالگرد انقلاب مشروطه موجود است. ضمن اينکه برنامه اين هفته "صدای شما" که کار مشترک سايت و راديو بی بی سی است هم در مورد سالگرد انقلاب مشروطه است. اگر نظری در مورد مطالب اين صفحه داريد يا اگر پيشنهادی داريد که مايليد در برنامه صدای شما پخش بشود، با ما تماس بگيريد.
اميدخان فراستی در سفر تشريف دارند و چند همکار ديگر هم به مرخصی رفته اند و بحران در خاورميانه که امان تلکس های خبری را بريده هم گويی سر آرامش ندارد و در نتيجه اين وبلاگ ما هم در روزهای اخير کمتر به روز شده.
بحران جديد در خاورميانه که در واقع با به گروگان گرفته شدن يک سرباز اسرائيلی توسط گروه های مسلح فلسطينی آغاز شد، با گروگان گيری دو سرباز ديگر اسرائيلی توسط نيروهای حزب الله لبنان اوج گرفت و با کشيده شدن مناقشه به عرصه نظامی توسط اسرائيل (حملات هوايی و زمينی اسرائيل به داخل لبنان و موشک پرانی های حزب الله به شهرهای اسرائيل) منطقه را با وضعيت پيچيده ای روبرو کرده که همچنان ادامه دارد و انتهای آن اصلا قابل ارزيابی نيست.
برای ما به عنوان يک رسانه خبری، مهمترين مساله در چنين شرايطی اين است که پيش از هر چيز تصوير درستی از آنچه واقعا در جريان است به مخاطب خودمان ارائه کنيم و احساساتی هم نشويم. برای اينکه از عهده اين مهم بر بياييم معمولا سعی می کنيم چند محور مهم را که در اين مناقشه تعيين کننده هستند مثل درگيری های نظامی، فعاليت های ديپلماتيک، جنبه های انسانی و واکنش های بين المللی را به طور جداگانه در نظر بگيريم و در هرکدام از زمينه ها به مرور تصويری از آنچه در جريان است تهيه کنيم و مقابل مخاطب بگذاريم، حساسترين بخش ماجرا، يعنی نتيجه گيری و ارزيابی را هم می گذاريم به عهده خود مخاطبان و البته از طريق واکنش مخاطبان که از روشهايی مثل ايميل و تلفن و نامه به دستمان می رسد، سعی می کنيم بفهميم که تصوير ارائه شده، در عمل تا چه حد دقيق بوده يا تا چه حد پذيرفته شده.
اين اتفاقی هست که هر روز تکرار می شود. اگر شما هم نظری در اين باره داريد برای ما بفرستيد
به احتمال زياد تغييرات ظاهری صفحه های بی بی سی فارسی را متوجه شده ايد. به خصوص شکل و شمايل صفحه نخست که کلی تغيير کرده است. از جمله تغيير اندازه فونت برای اينکه ظاهرا اندازه قبلی خيلی خوانا نبوده است.
همچنين در قسمت چپ صفحه 3-4 مطلب که با عکس ظاهر می شود با عنوان در ميان خبرها از ساير خبرهای روز جدا شده اند. اين قسمت را معمولا مطالب غيرسياسی، عکس و يا مطالب مربوط به صفحه صدای شما تشکيل می دهد. قسمت پائينی صفحه هم از آن شکلی که کمی شلوغ به نظر می رسيد، در آمده است. در هر بخشی يکی - دو خبر بيشتر گذاشته نشده و خبر اول هم برای اينکه کمی بيشتر جلوه کند با عکس ظاهر می شود. در واقع اين يکی -دو خبر نماينده صفحات مرتبط هستند که نسبت به صفحه نخست مراجعه کننده کمتری دارد.
شايد اين تغيير شايد باعث شود که علاوه بر صفحه نخست، صفحات ديگر نيز بيشتر خوانده شود، خيلی از خوانندگان با ديدن صفحه اول ديگر سری به صفحات ديگر وب سايت ما نمی زنند و در واقع بخشی از توليد روزانه ما را از دست می دهند.
همچنين تعداد مطالب عکس دار در صفحه نخست بيشتر شده با توجه به اينکه اين دسته مطالب به دليل جلوه بيشتر، بازديدکننده بيشتری دارد، شانس خوانده شدن آنها افزايش می يابد. پيشتر فقط 14-15 مطلب با عکس ظاهر می شد اما با اين تغيير تعداد مطالبی که در صفحه نخست با عکس ظاهر می شوند به 23-24 رسيده است.
توليد وب سايت بخش فارسی بی بی سی در شبانه روز به طور متوسط 25 تا 30 مطلب است که با توجه به تعداد بيشتر همکاران و وضعيت خبری روز ممکن است اين رقم افزايش يابد. با توجه به اين تعداد شانس اينکه مطالب روز، زمان بيشتری با عکس در صفحه نخست بمانند کمی افزايش می یابد.
با اين حال برای بهتر شدن شکل صفحه، شايد تغييرات ديگری نيز اعمال شود که نظر شما برای اين تغييرات احتمالی بسيار مفيد خواهد بود. همچنين اگر نظری هم درباره شکل کنونی صفحه داريد، برايمان بنويسيد.
ساعاتی پيش اکبر گنجی به دفتر سرويس جهانی بی بی سی در لندن آمده بود و علاوه بر چند مصاحبه راديويِی، در جلسه پرسش و پاسخی نيز با حضور خبرنگاران مختلف بی بی سی حاضر شد. از باورهايش گفت، تجربه زندان، برنامه اش برای اعتصاب غذای اعتراضی و اميدش به موفقيت برای پيشبرد باورهای جمهوری خواهی اش. يکی پرسيد چه چيزی به او کمک می کرد به اعتصاب غذايش ادامه دهد. گنجی با لبخندی که همواره بر لب داشت گفت: بعد از مدتی عادت می کنی که چيزی نخوری! مدعی بود که خيلی از اصلاح طلبان در ايران از او تندتر هستند، اما مثل وی عقايدشان را به صراحت بيان نمی کنند.در پاسخ به اين انتقاد برخی از خوانندگان بخش فارسی که گفته اند او با اين حکومت کار کرده گنجی پاسخ داد: ما برای رسيدن به جامعه ای بهتر انقلاب کرده بوديم وقتی متوجه شديم حکومت به مسير ديگری می رود از ان فاصله گرفتيم، آيا بابت اين کار بايد محاکمه شويم؟
گنجی بعد از چند مصاحبه طولانی حسابی خسته بود، وقت هم نداشت. دوربين و نور آماده بود و صندلی خالی، خالی هم ماند و کمی تا قسمتی حالمان گرفته شد. می خواستيم از زندگی شخصی اش بپرسيم و چيزهايی غير از سياست که نشد ... مصاحبه صادق صبا با او را تا يکی دو ساعت ديگر روی سايت خواهيد خواند و .
ممنون برای استقبال از امکان ضبط پيام صوتی. کلی پيام گرفتيم از گوشه و کنار دنيا که نتيجه جام رو پيش بينی کردند. چند موردی بود که به دليل مشکلات فنی اصلا قابل استفاده نبودند، اما بقيه رو حتی المکان استفاده کرديم که بصورت يک فايل صوتی 6 دقيقه ای قابل شنيدن است. مصر شديم که اين امکان رو هر چه سريع تر به شکل حرفه ای به کار بگيريم. به نظر من چنين فن آوری هايی می تونن در نحوه ارتباط مخاطب با رسانه ها انقلاب ايجاد کنند و کلا نحوه اطلاع رسانی رو دگرگون کنن. دوستی پرسيده بود چرا بی بی سی از يک سايت مجانی برای اين کار استفاده می کند. راستش اينجا وبلاگ بخش فارسی است و جايی است برای تجربه راه های تازه برای ارتباط بهتر با مخاطب. طبيعتا پذيرش چنين امکاناتی برای عملی کردن آنها کافی نيست و سازمانی به بزرگی بی بی سی مجبور است تا همه جوانب رو بسنجد، از نظر فنی راه حل مناسب رو پيدا کنه و نهايتا در اقدامی هماهنگ خدمات تازه اش رو ارائه کند. پس فعلا اين تجربه ما رو قدم های اوليه در اين مسير تلقی کنين و حتما نظرات و پيشنهاداتتون رو هم برامون بفرستين. اين هم که می تونيد با کليک کردن روی اون يا فشردن دکمه سمت راست موش و ضبط فايل بروی رايانه، اون رو بشنويد.
تا همين چندی پيش، تغييراتی که در فرکانس های پخش راديو فارسی بی بی سی روی ماهواره هات برد داده شده بود، شنيدن آن را برای بسياری مشکل يا غير ممکن کرده بود. بسياری از خوانندگان در همين وبلاگ با توضيح مشکل، خواستار رفع آن شده بودند. حالا مشکلات فنی برطرف شده و برنامه های ما روی ماهواره هات برد 6 مجددا قابل دريافت است. علاقمندان می توانند از طريق فرکانس های زير برنامه های راديويی بخش فارسی بی بی سی را بشنوند:
برنامه های بی بی سی با کیفیت دیجیتال از طریق ماهواره هات برد 6:
ý Persian - Iran
زاویه آنتن 13 درجه شرقی
فرکانس پخش 11117 مگاهرتز
پولاریزاسیون عمودی
Symbol rate: 27500
FEC 3/4
برنامه های بی بی سی از طریق ماهواره هات برد 2:
ý Persian
زاویه آنتن 13 درجه شرقی
فرکانس پخش 11727 مگاهرتز
پولاریزاسیون عمودی
Symbol rate: 27500
FEC 3/4
بعد از حدود يک ماه که از زمان تصميم گيری برای راه اندازی صفحه مستقل برای عکس، ويديو و صدا (مولتی مديا) می گذرد، همين الان اين صفحه راه افتاد. حيف که برگردان فارسی خوبی برای مولتی مديا ساخته نشده و مجبوريم از عنوان طول و دراز عکس، ويديو و صدا .... استفاده کنيم. البته "چند رسانه ای" ساخته شده ولی متاسفانه همه جا نمی شود بکارش برد. حالا اسمش هر چه باشد، فايده اين صفحه اين است که دسترسی کاربران را به مجموعه ای از توليدات پر طرفدار آسان می کند و بايگانی درازمدت تری را در اختيار علاقمندان می گذراد. روی تصاوير اين صفحه هم نشانه هايی می بينيد که کمک می کند نوع رسانه مورد استفاده را سريع تر تشخيص دهيد. علائمی برای ويديو، فايل های صوتی و پنجره های باز شونده يا پاپ آپ در نظرگرفته شده اند که به آسانی قابل شناسايی اند.
از اين پس می توانيد پيام های صوتی خود را بدون نياز به تماس تلفنی و از طريق اينترنت برای بخش فارسی بی بی سی ارسال کنيد. اين کار بدون هزينه و آسان است. پيام های شما ممکن است برای پخش در راديو بی بی سی برگزيده شوند يا از متن آنها در سايت استفاده شود. شما همچنين می توانيد از اين طريق نظر، انتقاد يا پيشنهادتان را نيز برای ما ارسال کنيد. لطفا اگر تمايلی به پخش صدايتان از راديو بی بی سی نداريد، حتما قيد کنيد.
برای شروع اگر مايليد نظرتان را در مورد قهرمان جام جهانی فوتبال آلمان بگوييد. به نظر شما چه تيم هايی به مرحله نهايِی خواهند رفت و چه تيمی قهرمان اين جام است؟ در صورت تمايل نام خود و محل زندگی تان را نيز قبل از اعلام نظر بگوييد. برای ارسال پيام صوتی، را کليک کنيد. هرچند نياز به توضيح خاصی ندارد، اما اگر خواستيد از دستور العملی که در مطلب قبلی وجود دارد برای ضبط پيام خود استفاده کنيد. اميدوارم اين امکان مورد توجه شما قرار گيرد و بيش از پيش نظراتتان را در زمينه های گوناگون بشنويم. شما همچنين می توانيد در نظرسنجی سايت اينترتی بی بی سی فارسی نيز شرکت کنيد.
طرح استفاده از اسکايپ و ياهو در عمل کمی با مشکل مواجه شد. يکی از منتقدان فيلم وقتی فيلم های هنری فروش نمی کردند، می گفت: فلان فيلم با شکست تجاری موفق شد! اين پروژه هم فعلا با شکست تجاری موفق شده است. يکی از دوستان از ايران لطف کرد و کلی وقت گذاشت تا هر دو اين راه ها را آزمايش کنيم. از ياهو شروع کنم. خدمات صوتی ياهو متاسفانه نمی تواند از سد (Firewall) بی بی سی بگذرد و نتيجتا کلا استفاده از ياهو را بايد فراموش کرد! با توجه به اين که وقتی هم برای چت کردن نداريم، نتيجتا شناسه بی بی سی در ياهو بدون استفاده می ماند. برای استفاده از اسکايپ هنوز نا اميد نشدم. هرچند فعلا کسی پيغامی نگذاشته و ظاهرا مشکلاتی برای اين کار وجود دارد. مجدد کمی تلاش می کنم تا ببينم قابل رفع است يا نه. اگر راهی پيدا کردم، دستورالعمل کاملش را می نويسم. از خدمات ديگری که در اين زمينه هست يکی هم (odeo) است که باز هم به لطف دوستمان در ايران آن را هم امتحان می کنيم. اودئو در اصل برای پادکست ها استفاده می شود و امکان ارسال نظرات صوتی را برای آنها فراهم می کند. شما هم با اين سرويس می توانيد نظر صوتی برايمان بفرستيد. چطور و چگونه؟ روی اين تصوير کليک کنيد تا ما هم بفهميم! به نظر می آيد استفاده از آن چندان پيچيده نباشد.
- پی نوشت: خب امتحان شد. ساده و بی دردسر است و با يک کليک به مقصد می رسد! اسکايپ و ياهو را فراموش کنيد. را کليک می کنيد و به صفحه ای می رويد که از شما اسم، ای ميل، و موضوع پيام را می خواهد. بعد هم کافی است دکمه Record را فشار دهيد. البته قبلش حتما ميکروفن را جلوی دهانتان بگيريد! آخرش هم Send را فشار دهيد تا پيامتان را به ما برسانيد. اگر بخواهيد می توانيد متن اضافه ای هم همراهش کنيد، يا پيامتان را بشنويد و اگر خوب نشده پاک کنيد و پيام ديگری ضبط کنيد. خلاصه اصل جنس است. ... پيام های شما ممکن است بصورت نوشتاری در سايت اينترنتی بخش فارسی بی بی سی، يا بصورت صوتی در برنامه های راديويی بخش فارسی بی بی سی استفاده شود. يادتان باشد که اگر مايل نيستيد صدايتان از راديو پخش شود، حتما قيد کنيد.
يکی از راه های ارتباط با بی بی سی فارسی استفاده از برنامه تلفن اينترنتی (Skype) است. اگر دوست داريد صدايتان را به گوش ما برسانيد، شناسه bbcpersian را به اسکايپ خود اضافه کنيد و پيغامتان را در پيغامگير بخش فارسی بی بی سی ضبط کنيد. فايده اش اين است که مجانی است و با خيال راحت می توانيد حرفتان را بزنيد. لطفا اگر تمايل نداريد از صدا و پيغامتان بصورت صوتی يا کتبی استفاده شود حتما هنگام ضبط پيام، قيد کنيد. همچنين اگر پيغامتان برای فرد يا برنامه خاصی است، حتما نام فرد يا برنامه مورد نظرتان را نيز ذکر کنيد.
برای آنهايی که با اين برنامه آشنايِی ندارند، اسکايپ شبيه برنامه هايی چون يا است. همچون آنها برای استفاده در اينترنت مجانی است. کسانی که بخواهند البته می توانند با پرداخت پول از طريق کرديت کارد، به شماره تلفن های ثابت يا همراه زنگ بزنند يا حتی شماره واقعی داشته باشند تا ديگران از تلفن های عادی به آنها زنگ بزنند. ياهو مسنجر و ديگر پيغام برهای اينترنتی نيز اينگونه خدمات را ارئه کرده اند.
- يکی از خوانندگان استفاده از را هم پيشنهاد کرده اند، راستش مراحل ضبط پيام چندان در آزمايشی که انجام داديم آسان نبود ولی به هرحال شناسه ياهوی بی بی سی فارسی را در اختيارتان می گذارم تا آزمايش کنيم و اگر نتيجه موفقيت آميز بود، از آن هم استفاده خواهيم کرد: شناسه ياهو: bbcworldservice_persiansection
فراموش نکنيد که اين دو امکان برای چت کردن نيست و لطفا صرفا از آنها برای ارسال پيام های صوتی خود استفاده کنيد.
بزاد: اولا بابک (ساطلی) خودش کلی از نارسائی های صفحه ناراضیه و از ناراحتی سنگ کلیه گرفته (بخدا) و می گه: کلمات بزرگن، آرشیو هفته های قبل کو؟ عکسهای صفحه کمه! چرا ایران باخت!!!
در ضمن محمود هم برای پیشرفت صفحه خیلی داره بدو وادو می کنه. الان هم کلافه داره تو دفتر می دوه که کار پادکاست رو تموم کنه. منهم از صفحه راضیم. حالا منو بابک و محمود باید یواش یواش سر تیم فنی رو شیره بمالیم و یک "چت روم" هم باز کنیم ... و بزودی یه صندوق بانکی راه بنداریم که بیننده های سایت پول بفرستن تا که من برم دماغمو عمل کنم که اینقدر تو عکسها گنده نیفته. حالا هم بریم برنامه شب هفتم . . .
اميد: به بزاد پيشنهاد می کنم قبل از عمل، اين گزارش رو در مورد جراحی های زيبايی حتما بخونه!
ديروز صفحه روز هفتم در سايت بی بی سی تغيير کرده. همونطور که می بينيد خيلی با صفحات ديگر سايت متفاوت است و حال و هوای ديگه ای داره، طبيعتا حال هوای روز هفتمی ... هرچند علت اين تغيير قابل حدسه ولی برای اينکه دقيقتر بفهمم و ببينم کی بانی اون شده کسی بهتر از خود بزاد پيدا نکردم. برای همين از راهرو باريکی که چند تا اتاق و استوديوی ضبط راديو توش هست گذشتم و وارد اتاقش شدم. کلاهش از پشت مونيتور داد می زدم، بزاد سر ميزشه! ... مشغول تدوين يه فايل صوتی برای برنامه اش بود ...
بزاد يه ادا در آر عکس بگيرم ... بزاد می گه طرح اين صفحه حاصل سر و کله زدن های بابک ساطلی، وب مستر روز هفتم است با بخش فنی بی بی سی. ظاهرا بابک اول يه سايت سايه برای روز هفتم درست می کنه و با فعال شدنش کلی تغييرات درش ايجاد می شه و همون مبنای اين صفحه تازه قرار می گيره ... چيزی که بعدا قراره به اين صفحه اضافه بشه بخش شب هفتمه که اساسا به مخاطبان اختصاص پيدا می کنه و حرف ها، عکس ها، فيلم ها و فايل های صوتی اونها درش قرار می گيره.
بزاد می گه صفحه قبلی مثل روزنامه بود و ربطی به حال و هوای برنامه نداشت و به قول خودش "هيجان و شيطنت" برنامه روز هفتم درش ديده نمی شد. "مکعب، مستطيل و خيلی رسمی بود." الان هم ظاهرا از اين صفحه چندان راضی نيست و می گه "دلم می خواد بتونم توش ديوونه بازی کنم" ... ولی خب قبول داره که از قبل بهتره ... يه چند مورد اشکالات کوچک هم هنوز مونده که بزودی رفع می شه ... حالا شما هم اگر چيزی به ذهنتون می رسه بگين، پيغامتون رو بهش می رسونم.
امروز خرابکاری کرده بود. رديف دوم خبرهای اصلی بجای عکس کوچک، عکس بزرگ گذاشته بودند و صفحه اش کمی به هم ريخته بود. خيلی سريع درست شد البته و فکر کنم تنها کمتر از 2 دقيقه اين مشکل رو صفحه اصلی بود. مشکلاتی از اين قبيل گاهی پيش می آد ولی هر چه ميزان بازديدکنندگان رسانه بيشترند اشتباهاتش ابعاد جدی تری می گيرند و نمونه اش مصاحبه اشتباهی بی بی سی با فردی بود که يک هفته اغلب رسانه های بريتانيا را به خود مشغول کرده بود. حالا اين ها نمونه های بی خطر اشتباه هستند و تصور کنيد خطا در مورد مسايل حساس و بحث برانگيز چقدر می توانند دردسر ساز باشند. به همين دليل است که در بی بی سی هنگام تنظيم خبر حساسيت زيادی نسبت به اطلاعات عرضه شده در مطالب وجود دارد و گاه انتشار آن را حتی چند روز به تاخير می اندازد. نکته ای که اگر چه گاه بی بی سی را از رسانه هايی با حساسيت کمتر عقب می اندازد ولی صحت و اعتبارش را تضمين می کند. با همه اينها در کنفرانس We Media که اخيرا در لندن برگزار شده بود زمزمه هايی به گوش رسيد که شايد تمهيداتی صورت گيرد تا انتشار اخبار در کمترين زمان ممکن عملی شود.
آنچه در رسانه ای مثل بی بی سی مهم است، مسئله (به قول ما، در حين خدمت) است. گاهی چندان جدی تلقی نمی شود (مثل آموزش سالانه مقابله با آتش) اما واجب است و گاهی هم جذاب و سرگرم کننده است (مثل آموزش وضعيت اسرائيل و فلسطين با فيلم و متن و سوال و جواب). اما برنامه آموزشی امروز برای من بی نظير بود! همانطور که گفتم من هم جزو تيم ويديو فعالم و هرچند با نرم افزار تدوين ، آشنايی داشتم و يکی دو تا از ويديوهای اخير را با همين برنامه کار کرده بودم، يک کلاس يک روزه برای آشنايی بيشتر با اين برنامه توسط بخش آموزش بی بی سی برايم گذاشته بودند. مسئول آموزش هم جوان با تجربه و بی مدعايی بود. هرچه سوال و مشکل داشتم حل کرد و کلی هم گپ مفيد زديم و با رضايت روز را تمام کرديم. کاش هميشه کلاس داشتيم ... هر چند اين کلاس فنی بود، اما بسياری از دوره های آموزشی بی بی سی، جنبه های ديگری از کار در اين رسانه را هدف قرار می دهند. نکاتی که گاه به رغم بديهی بودن از چشم ما پنهان می مانند يا آنقدر ريز و ظريفند که به سختی قابل تشخيص اند. خلاصه به نظرم يکی از چيزهايی که بی بی سی را زنده نگاه داشته همين دوره های آموزشی است. جالب است کسانی که در اين بخش کار می کنند خود قبلا بعنوان توليدکننده راديو يا آن لاين يا مسئول فنی کار کرده اند و هر چند وقت يک بار با افراد ديگر عوض می شوند و به اين ترتيب از دور ماندنشان از شرايط واقعی کار و مشکلات آن اجتناب می شود.
همانطور که گفته بودم، دوشنب با بزاد رفتيم استوديوی ابی رود در لندن و از کار تهيه آلبوم تازه دو هنرمند ايرانی گزارشی تهيه کرديم. اين دو و بودند. عصار از ايران آمده بود و روحانی از آمريکا و يک روز طولانی رو در اين استوديو گذروندند. حاصل کار ما گزارش کوتاهی است که کمی شما رو با اين کار آشنا می کند. پوزش بابت کيفيت پائين ويديو که متاسفانه دست ما نيست و فعلا نسخه با کيفيتش برای کسانی که به اينترنت پر سرعت دسترسی دارند وجود ندارد. به زودی اين امکان فراهم می شه و دو نسخه از هر کار در دسترس خواهد بود. کسانی که می خوان اين کار رو ببينن می تونن يا از سايت بی بی سی فارسی برن سراغش يا از اينجا.
شخصا آنچه شنيدم گوشنواز بود و با توجه به اينکه از اين سبک موسيقی خوشم می آد، بی صبرانه منتظر انتشار آلبوم هستم، هرچند هنوز راه درازی در پيش دارند و بايد بيشتر صبر کرد. اين تقريبا اولين گزارش ويديويی بخش فارسی است که حاصل همکاری بزاد، لارا و من است و لطف اين دو هنرمند که اجازه اين کار رو دادند و استوديوی ابی رود. اظهار نظرات شما قطعا برای کارهای آينده ما مفيد خواهد بود.
پی نوشت: پيش از اين هم گزارش ويديويی داشتيم اما اين مشخصا توليد واحد ويديوی بخش فارسی است و قرار است منظما ادامه داشته باشد.
ايمان عليزاده: گمانم رفته بودم ببینم لک لک ها کجاهستند که آنقدر باران آمد تا من سر از ماکاندوی صد سال تنهايی گابريل گارسيا مارکز در آوردم . (ترجمه اش اين که خانه نشين شدم)
حالا که خانه نشسته ام و نگران ساعت 5 نیستم، با خيال راحت تری می شود، وب لاگ خواند و خط کش بی رحم قضاوت را به دست گرفت. به خصوص که ناف باران اين روزها رابه بند "بند نيامدن" پيِوند زده اند.
لابد باد آنقدر وزيده که ابرهای کلمبوس، نيِمبوس و اورانوس کتاب جغرافيا به اينجا رسيده اند و به جای باران بر سر اميد فراستی (کليد دار محترم اين وبلاگ) مطلب گونا گون باريده اند وگرنه اين همه گوناگونی را نمی شود در يک وبلاگ پيدا کرد. شده است "از هر دری سخنی". اما اين درها به کدام سو وا می شوند ، خدا می داند.
عجالتا و شخصا وقتی مطالب همکاران افغان ، جمال (شیر شتر)، ستار (شايد که فلنگ خفته باشد) و ناجيه (ما از سی ان ان هستيم)، را خواندم، لذت بسيار بیشتری بردم. شايد بعد از مدت هابود که با مطلب شیر شتر جمال از ته دل خندیدم. بخصوص با کامنت یکی از خوانندگان اش که معلوم بود اهل ذوق است. هر کدام از اين مطالب با زبان ويژه خودشان به من (و حتما خواننده های ديگر) تصويرهايی واقعی از کار خبرنگاری را نشان داد. شايد جمع اينها بشود مجموعه ای، چيزی. (اين ايده عجالتا فروشی است، چون قسط خانه عقب افتاده).
روايتی که خبرنگاران از ماجراها ی جهان دارند، به خصوص وقت هايی که با خبرسازان (شتر ، فلنگ، یا چه می دانم فلان رييس جمهور پر طمطر اق و بهمان تروريست مدعی آزادی وعدالت) روبه رو می شوند، بعد از مدتی از اصل خبر ها جالب تر می شود. کمتر کسی بعد از مدتی یادش می ماند که رييس "اداره اطلاعات هرا ت در زمان طالبان" که بود، اما گمان نمی کنم که حالا حالا حکايت تلفن های مشکوک به ستار سعيدی يا روايت شترهای بی معرفت جمال يادمان برود. هنوز جهان تشنه قصه های واقعی است. قصه هايی که از رئاليسم جادويی مارکز و دوستان اش ، جادويی ترند در عين سادگی هاشان.
شايد اگر وب لاگ به اين سمت و سو برود و دستکم مطالب همکاران با هويت مجزا و مستقلی از يکديگر تفکيک شود، کار، نظم وهويت بیشتری يیدا کند. حتما خيلی از خواننده های اين وب لاگ بيشتر علاقه مند هستند ببیند اينجا (منظورم بی بی سی است) چه خبر است و آنطور که بعضی ها فکر می کنند همه چيز زير سر بی بی سی است یا نه. خبرنگار ها اينجا چه می کنند، خبرها از کجا می آيد، آيا ما آدم های شاخ داری هستيم يا مثل ناجيه غلامی، دختر و پسری مثل همه دختر ها وپسرهای ديگر. راست نمی گويم جناب خواننده گرامی؟َ
از ديروز (پنج شنب) برنامه های بامدادی بخش فارسی راديو بی بی سی تغييراتی کرده که شايد شنوندگان دائمی اش احساس کرده باشند. برای اينکه ببينيم اين تغييرات چی هستند و برای شنونده و سازنده آنها چه معنی می دن، گپی زدم با رزيتا، سردبير راديو بخش فارسی بی بی سی.
او در مورد اين تغييرات که با افزايش نيروی بيشتر برای اين برنامه و طبيعتا تغيير در ساعات کاری بچه های راديو همراه بوده، از تنوع بيشتر برنامه خبر می دهد و افزوده شدن موضوعات ثابت به آن. اينکه هر قسمت از برنامه بامدادی اينک هويت مستقل پيدا کرده و گوينده خودش را دارد. به موضوعاتی چون ورزش، اقتصاد، آی تی و هنر بطور ثابت پرداخته می شود. زمان هر قسمت کوتاه تر شده و به زير 4 دقيقه رسيده و به عبارت ديگه تعداد قسمت ها افزايش يافته. خبرها مرتبا به روز می شوند و خلاصه 2 ساعت برنامه زنده پخش می شود.
رزيتا از کوتاه شدن بولتن خبری و سريع شدن ريتم آن هم خبر می دهد. بولتن ايران هر يک ربع پخش می شود، خلاصه خبری سر ساعت به وقت ايران، هر 45 دقيقه گزارش اقتصادی و آخر سر هم گزارش ورزشی.
برام جالب بود ببينم چرا اين تغيير صورت گرفت و ايده اش از کجا اومده؟ رزيتا اشاره می کند که پيش از اين آيتم های برنامه طولانی تر بودند، برخی از مطالب روز قبل تهيه می شدند و خلاصه آنرا چندان برنامه زنده ای ارزيابی نمی کند. به گفته او اين مشخصات و تحقيقی که از شنوندگان صورت گرفته و حاکی از اهميت برنامه بامدادی برای آنها بوده موجب انجام اين تغييرات شده. با توجه به اينکه ممکن است شنوندگان همه برنامه را بطور کامل گوش نکنند، آيتم های ثابت برنامه کمک می کند که بر حسب علاقه و سر موعد مقرر به آنها گوش داده بشه.
افزوده شدن 2 نفر به تيم 3 نفره برنامه بامدادی برای کسانی که شب کاری رو دوست ندارند نبايد چندان خوشايند باشه. به رغم اين موضوع، ظاهرا هيجان کار و فعاليت تيمی گروه بيشتر شده. مشکل بچه ها برای اين برنامه عدم دسترسی به کارشناسان و منابع خبری در ايران و اروپاست. متاسفانه کمتر کارشناسی ساعت 3، 4 صبح اروپا يا ايران حال مصاحبه داره! با اين حال اينطور که رزيتا می گفت هرچند برای اولين برنامه کمی نگران بوده اند اما همه چيز به خوبی پيش رفته و خصوصا از نظر زمان بندی مشکلی نداشته اند.
شايد هنوز زود باشه که بازخورد شنوندگان راديو رو هم در اين مورد بگيريم ولی اگر شما يا نزديکانتون به اين برنامه گوش می دين حتما ما رو از نظراتتون با خبر کنين. آيا برنامه بامدادی جذاب تر شده؟
زوبين ناوی گزارشی از حضورش در يکی از برنامه های بی بی سی نوشته: چند روز پیش ایمیلی رسید برای کسایی که تو بی بی سی کار می کنن از طرف برنامه گذارای خود بی بی سی، با یک لینک که توش نوشته بود اگه دوست دارید تو برنامه های زیر شرکت کنید اسم و مشخصاتتون رو بنویسین تا به عنوان تماشاچی تو این برنامه ها حضور داشته باشین. برنامه های زیادی بود (البته همه مال همین کانالهای انگلیس بود).
یکی از اونها، برنامه مورد علاقه طرفداران ماشین بود که اسمش است و ممکنه تو ماهواره ديده باشين. این برنامه ماشین های جدید رو معرفی میکنه و سه تا مجری داره که تمام مدت سر به سر هم میزارن.
خلاصه قرار شد دیروز ساعت 11 صبح جلوی در تلویزیون بی بی سی حاضر بشیم و از اونجا با اتوبوس بردنمون شهر ساری Surrey استودیویی که این برنامه توش ضبط میشه. یک ساعت و نیم راه بود. از اینجا که حرکت کردیم آفتاب بود، بعد بارون گرفت و آخرش به تگرگ که هر کدومش اندازه یک نقل بود ختم شد.
اونجا هم نیم ساعتی معطل شدیم تا همه جمع بشن و بعد تنظیم کننده برنامه گفت شما خیلی خوش شانس هستید که امروز اینجایین چون همین الان حدود 300 هزار درخواست کننده توی نوبت هستند که اگه ما بخواهیم برنامه ریزی کنیم و از حالا به بعد فقط برای این تعداد برنامه بسازیم 23 سال طول میکشه.
خلاصه جای شما خالی بود با هنرپیشه هم آشنا شدیم چون مهمون برنامه بود.
ماشین هایی رو که معرفی کردن و راجع بهش حرف میزدن و که یک ماشین ساخت سوئده و تو مایه های فراری و لامبورگینی، یه ماشین خفن دست ساز هم بود که قیمتش 190 هزار پونده و عین ماشین فرمول وان، ولی با این فرق که باهاش می شه تو خيابون های شهر هم رانندگی کرد. اسمش بود خیلی باحاله. جرمی کلارکسون مجری اصلی برنامه یک بنز کلاس S رو هم با یک طراحی من درآوردی تبدیل کرده بود به اطاق پذیرایی که 0 تا 100 کیلومتر را در عرض چهل ثانیه میرفت.
خلاصه روز خوبی بود با چیپس و بیسکویت و از این چیزها هم سرمون رو گرم کردن به اسم پذیرایی. برنامه اش یکشنب 28 ماه مه کانال دو بی بی سی پخش میشه چند روز بعدش هم نشونش میده.
امروز پنجمين سالگرد راه اندازی سايت فارسی بی بی سی است. تولدش به همه دست اندکاران و خوانندگانش مبارک. ببخشيد که چای و قهوه (اگر بياد) به اندازه همه نيست وگرنه حتما دعوتتان می کرديم. آيا کسی از روز تولد سايت بی بی سی فارسی خاطره ای داره؟
همکار راديويی ام سهیل ناظمی زاده شما رو بيشتر با کار در راديو آشنا می کنه: "راستش وقتی نوشته همکارم ایمان علیزاده رو خوندم، من هم برای اینکه نامم به عنوان دومین رادیویی که در وبلاگ بی بی سی چیزی نوشته ثبت بشه، گفتم مطلبی رو به اون اضافه کنم تا هم وبلاگ بی مطلب نمونه! و هم شما کمی بیشتر ازکار بچه های شب کار رادیو بدونید.
یه رادیوچی که توی تیم برنامه جام جهان نمای بی بی سی باشه، دیگه ازساعت 6 بعد ازظهربه بعد کارش تمومه و می تونه به فکر رفتن به خونه یا شاید هم نوشتن مطلبی برای وبلاگ بی بی سی باشه! ولی خوبه یادی هم از بچه های شب کار رادیو بکنیم که کارشون برای تهیه برنامه چشم انداز بامدادی، تازه ازساعت 8 شب شروع می شه. البته این شب کاری که گفتم شتریه که درخونه همه می خوابه و همه به نوبت باید صابون شب کاری رو به تنشون بمالن! (گفتم شتر یاد همکارمون جمال دردوبی افتادم. البته خودش نه، گزارشش درباره شیرشتر رو می گم!)
اونایی که برنامه چشم انداز رو گوش می کنن می دونن که این برنامه ازساعت 6 تا 8 صبح به وقت ایران پخش می شه که به وقت لندن می شه ساعت 3:30 تا 5:30 صبح. پس شب کارهای عزیز و زحمتکش و پر تلاش (که چون خودم هم جزو اونها هستم سزاوارهرتعریف و تمجیدی هستن!)، ازساعت 8 شب لندن شروع به تهیه برنامه، انجام مصاحبه ها، نوشتن مقدمه و موخره گزارش ها، و گردآوری و ترجمه خبرها می کنن تا ساعت 3:30 صبح که برن توی استودیو و با صدایی که اصلا نشون نده چقدر خواب آلود هستن! و انگار که ساعت 6 صبحه، خیلی بشاش برنامه شون رو اجرا کنن. البته تا یادم نرفته بگم که تیم برنامه دو ساعته بامدادی بی بی سی فقط شامل یه تهیه کننده هست که درضمن خودش مجری برنامه هم هست به همراه خبرخوان و البته یک نفرکه ازساعت یک بعد ازظهر روز قبل تا ساعت 9 شب، بیشتر مطالب و گزارش های برنامه رو حاضرکرده و درحقیقت بیشتر بار برنامه روی دوش اون بوده (و البته بعدش هم رفته خونه!) و ما بهش می گیم Bridge Producer و نمی دونم فارسیش چی می شه! ببخشید!
خلاصه اش این که بچه های شب کار رادیو که البته ازصبح پنج شنب قراره هم تعدادشون بیشتربشه و هم برنامه شون به کلی فرق بکنه و یه جوردیگه بشه (نمی گم چه جوری تا خودتون برین گوش کنین!)، ساعت 5:30 صبح که می شه، خسته و با چشمانی پف کرده! منتظر می شن تا تاکسیشون بیاد و تا ساعت 6 یا 6:30 صبح برسن خونه و اگه مثل من یه پسرکوچولوی نق نقو نداشته باشن! بلکه بتونن یه چند ساعتی بخوابن.
حالا دیگه کی اون موقع حال وبلاگ نوشتن داره؟!! من که فکر می کنم حتی لک لک ها هم اون موقع خوابن!"
اين هم چند سوال ناجیه غلامی، همکارمان در ايران: "اول از همه سلام. یکی از کسانی بودم که خیلی زود حمایت خودم رو از وبلاگ اعلام کردم و خواستم مطلب هم بنویسم. حالا من که همیشه هزار جور فکر به سراغم می یاد سه روزه با خودم کلنجار می رم و می پرسم چی بنویسم بهتره؟ آخه اگه وبلاگ مال خود آدم باشه مخاطبان کمتری هم داره و می تونه حرفهای خودمانی تری بزنه و راحت نظرش رو بده ولی وقتی داره برای وبلاگ بی بی سی می نویسه یعنی باید یه چیزی باشه که برای شاید میلیونهاخواننده خسته کننده نباشه...
از این حرفها بگذریم که مثل اینها تقریبا از طرف همکارم آقای برزگر هم گفته شده... اما من چند وقتی هست که علاوه برکارم در حوزه افغانستان به اجتماعات ایرانی هم می رم و می خوام از اونها هم مطالبی در گزارشاتم داشته باشم.
چند تا سوال برام پیش آمده: چطور دختر خانم های خیلی زیبایی که در کوچه و خیابان آزادانه روابط اجتماعی دارن وهمه اونها رو می بینن اینقدر از عکس و تهیه تصویر توسط خبرنگاران می ترسند که حتی حاضر نیستند وقتی راه می رن و در فاصله دوری از دوربین هستن و اصلا چهره شون در عکس ها مشخص نمی شه کسی از اونها عکس بگیره؟
چرا در جامعه ایران امروز با این همه فکرها و اندیشه های تازه وقتی مثلا به عنوان یک خبرنگار خودم رو به اونها معرفی می کنم و در اولین سوال می پرسم سلام اسم شما چیه از گفتن اسمشون اینقدر می ترسن و معمولا با پنجاه ثانیه مکث یه اسمی می گن... اونهم نه اسم کامل که یه اسم مستعار؟
چرا خیلی جاها مثل دانشگاه وقتی با بچه های دانشگاه می خوام آشنا بشم و اونها هم می خوان منو بشناسن وقتی می گم برای بی بی سی کار می کنم بعدش مثلا نیم ساعت بعد می بینم که اونها با صدای خنده های بلندشون دارن می گن آره جون خودت اگه تو بی بی سی هستی ما هم سی ان ان هستیم؟ مگه بی بی سی شاخ و دم داره؟ تازه یکی دو مورد هم که نیست....
البته می دونم همه اینطور نیستن ولی حد اقل من خیلی با این برخوردها مواجه می شم.
اینا فقط سه تا از یه عالمه سواله... اگه کسی بتونه در یافتن این پاسخ ها به من کمک کنه ممنون می شم. آخه من اینجا و این بچه های هم سن و سال خودم رو خیلی دوست دارم... افکارشون رو و نحوه بیان مسائل و مشکلاتشون رو که خیلی هوشمندانه است همیشه دنبال می کنم... اما نمی دونم مشکل اصلی اونها از این برخورد ها چیه ... حتما حرفهای زیادی برای گفتن دارن."
جمشيد برزگر رو حتما می شناسين و با صداش در راديو و تحليل هاش در سايت آشنا هستيد. گپی در مورد اين وبلاگ و نقشش با هم زديم و قول داد اگر چيزی به ذهنش رسيد بنويسه. اين هم نوشته جمشيد:
"راستش از ديروز که وبلاگ فارسی بی بی سی فارسی منتشر شد، توی اين فکر بوده ام که نسبت وبلاگ و يک سايت خبری چگونه است، يا چگونه می تواند يا بايد باشد.
چند مطلبی که تا همان ديروز در اين وبلاگ منتشر شده بود، اين سوال را برايم پر رنگ تر کرد. امروز صبح، توی راه که می آمدم، به همين سوال ها و جواب های احتمالی به آنها فکر می کردم.
جواب هايی که هر کدام، مبتنی بر مفروض ها و دريافت ها و برداشت های متفاوتی از مقوله ارتباطات، اطلاع رسانی، ماهيت وبلاگ و يک سايت خبری است و تا غروب قيامت، موافق و مخالف می توانند درباره اش نظر موافق و مخالف بدهند و بحث کنند.
سر کار که رسيدم و آخرين مطلب منتشر شده را که ديدم يک جورهايی به نظرم رسيد که بهتر است همان سوال هايی را که توی راه، وقتی توی مترو نشسته بودم و کتابی هم به دست، به آنها فکر می کردم همين جا بنويسم.
منظورم از آخرين مطلب، نوشته همکار افغانمان، ستار سعيدی است که مربوط بود به نحوه پرداختن به اخباری که صحت و سقمش، برای مثال نه فقط برای ما که اينجا در لندن نشسته ايم، که در اين مورد حتی در خود افغانستان هم روشن نيست.
چند پست قبلی هم به مساله سايت بی بی سی و نحوه کار در اينجا و بعضی مشکلات اختصاص داشت. اينها ممکن است جذاب باشند، مخصوصا برای آنها که سر در سودا و دل در گرو خبر و روزنامه نگاری دارند.حتی ممکن است خيلی ها برای همين خواننده چنين وبلاگی شوند. ولی فکر نمی کنيد ممکن است همين چيزها، بعد از مدتی جذابيتشان را از دست بدهند و فقط تصويری ناتمام را ترسيم کنند و دامنه خوانندگان وبلاگ را محدود کنند، حالا گيرم به روزنامه نگاران.
داشتم به اين فکر می کردم حالا که يک وبلاگ فارسی به مجموعه بی بی سی فارسی اضافه شده، چطوری باشد بهتر است؟ آيا بايد اين وبلاگ قاطی ماجرای خبر رسانی شود؟ آيا خوب است جايی باشد برای نوشتن از درون يک سازمان خبری؟ جايی باشد که بر و بچه های بخش فارسی بتوانند از خودشان و دغدغه هايشان بنويسند؛ يا نه، جدا از اينها باشد و راه خودش را برود و به جاهايی سر بزند که سايت و راديو مجال و مقدوراتش را ندارند؟ به دنيای وبلاگ های فارسی شبيه باشد، يا مثلا مدل انگليسی همين وبلاگ را بخواهد به فارسی اجرا کند؟ يا يک چيزی باشد اين وسط. گاهی اين وری برود، گاهی آن وری.
خب اينها کمی از اين سوالات بود. راستش اينجا به قولی بلند بلند فکر کردم و به نظرم رسيد همين سوالات را بی کم و کاست با شما که اصل مطلب هستيد و خواننده اين وبلاگ در ميان بگذارم. حالا شما که اين روزها به اين وبلاگ سر می زنيد، پست های قبلی را خوانده ايد و حالا هم اين سطرها را، چه می گوييد؟"
بچه ها يکی يکی از راه می رسند، اين وبلاگ واقعا دير اومده. نوشته ايمان عليزاده از بچه های راديو رو بخونيد، برای من که يک راهرو و نيم باهاشون فاصله دارم جالب بود، برای شما هم بايد باشه:
"برای این که از قافله آن یکی لاین (آن لاین)، طایفه رادیو چی هم عقب نمانند و ما در اين یکی لاین (رادیو) متهم به عدم همکاری و مشارکت های فی مابین ملل آن لاین و رادیو نشویم، گفتيم يه چيزی بنویسيم.
که اين جناب کلیددار وب لاگ توی رودربایستی بمونه و از بروبچ های رادیو چی هم یه چیزی چاپ کنه.
در عصر شنب ای خلوت ودر شهری که هنوز خیال سر زدن به تابستان را نداره ، برای این که یک رادیوچی بخواد یه ذره وب لاگ بازی کنه، باید منتظر بشه تا ساعت از 5 بگذره . برای این که گزارش های رادیو بايد تاساعت 5 آماده بشه ( البته اگه شب کار نباشی ). از ساعت 5 لندن به بعد هس که بعضی از بچه های تیم رادیو فارغ می شن ( يعنی مثه يه زائو بار شونو زمین می ذارن ) و می تونن یه نفسی بکشن... تا روز بعد وباز بدو،بدو برای مصاحبه و خط خراب تلفن ها والو، الو های بی پايان تا ساعت 5 و باز نفس های خلاصی بعد از 5 بعد از ظهر.
اینجاست که آدم يادش می افته خوش به حال لک لک ها که لک لکن.
عجالتا خواستم بگويم اگر برای شما ساعت 5 (هفت ونیم به وقت ايران) یه معنی داره برای خبر خوان و گوینده برنامه جام جهان نما این ساعت شبيه يه ميکروفن سياه رنگه که مدام جلوی دماغت به چشات زل می زنه و ميگه بپا تپق نزنی... برای تهیه کننده شبيه وقت کنده شدن از صندلی و دویدن به سمت استودیو پخشه که یه طبقه پايين تره به اضافه پایان غر غر های سردبیرکه اين چی شد و اون کجاست. برای گزارشگری که کار گزارشش تموم شده، اين ساعت شبيه نفسیه که با تلفظ آخيش ... از دهن بيرون ميزنه و برای سردبير شبيه آغاز دندون دردیه که يواش يواش از دردش کم ميشه ... ولی هیچ وقت تموم نمیشه ... خلاصه آقا ساعت 5 ساعت غريبيه .
راستی چرا ياد لک لک ها افتاده بوده ام؟ ... اينجا خبری از لک لک نيست"
- چه کسی ممکن است از توجه به وبلاگش خوشحال نباشد؟ حتی ما که در بی بی سی کار می کنيم از اينکه برخی مشتاقانه منتظر اين اتفاق بوده اند، هيجان زده می شويم. مثل خود شماها که اولين کامنت های سايتتان را حتما با اشتياق چند بار و چندبار خوانده ايد ....
- فکر کنم سازمانی نباشد که از کمبود نيرو ناله نکند، مگر اينکه در آستانه فروپاشی باشد. اگر اين تئوری را قبول داريد بايد تصور کنيد که در بی بی سی هم ما هميشه نيرو کم داريم، و به رغم اين که به همين دليل آن را نشانه سلامت اين سازمان و فعاليتش تلقی می کنم، آن را برای اين وبلاگ نشانه چندان خوشايندی نمی بينم. پس انتظار نداشته باشيد اينجا خيلی زياد و مرتب و در همه زمينه ها مطلب بخوانيد. با اين حال، استقبال همکاران تا الان بسيار خوب بوده و به رغم تازگی اش برای ما، اميدوارم دوستان بيشتری داوطلب نگارش در اين وبلاگ شوند و آن را زنده و به روز نگه دارند.
- اينجا (و احتمالا در بسياری از ديگر رسانه های بزرگ) حوزه فعاليت روزنامه نگاران تخصصی است. هر کس بر حسب تحصيلات، مطالعات، علايق و گاهی اتفاق، بر حوزه ای خاص بيشتر تسلط دارد و پوشش مطالبی در آن زمينه را به عهده دارد. علاقه و شناخت من بيشتر در حوزه فناوری اطلاعات (آی تی سابق) است و با بخش تازه فعال شده ويديو هم همکاری می کنم. در نتيجه اگر نوشته هايم بيشتر رنگ و بوی تکنولوژی می گيرند به اين دليل است. اما چون قرار است فعلا پای ثابت وبلاگ باشم، از انعکاس صدای ديگر همکارانم غافل نخواهم شد.
- برای برخی نظرات پاسخ های کوتاهی می نويسم که اگر دوست داريد می توانيد سری به آنها بزنيد و احيانا پاسخی بگيريد. اگر مسئله ای طرح کرده ايد که جای کار داشته باشد، ممکن است خود، به موضوع يک مطلب بدل شود يا حتی کارش به سايت بخش فارسی بيفتد.
- در مورد اشکالات اين وبلاگ، يادآوری می کنم که بزودی همگی رفع خواهند شد. مسئله ای که بايد درنظر بگيريد لزوم هماهنگی سايت های مختلف بی بی سی با هم است. اين نکته مزايا و معايبی دارد. مزيتش اين است که آنچه می بينيد، (چه در سايت و چه وبلاگ) حاصل کار گروهی از و طراحی سايت است که بر اساس تجربه عظيم بی بی سی به اين شکل و فورمت دست يافته اند. طبيعتا زبان های مختلف بی بی سی از اين تجربه بهره می برند. اما عيبش اين است که اين زبان ها مشکلات و محدوديت ها و اشکال گوناگونی دارند که برای تطبيق آن ها با قالب های انگليسی کار و انرژی بيشتری بايد صرف شود.
سايت بی بی سی فارسی با وجود مواردی اشکالات جزئی، بدون اغراق يکی از بهترين سايت های خبری فارسی است. مشکلی که در مطلب قبل، از آن سخن گفتم تلاش ماست برای جذب مخاطب بيشتر و افزايش شانس دسترسی خوانندگان به مطالب موردنظرشان. صفحات داخلی سايت فعالند، مرتب به روز می شوند و خواننده زيادی هم دارند، اما به نسبت خوانندگان زبان انگليسی، خوانندگان ما کمتر از آن صفحات ديدن می کنند و بيشتر بر بازديد از صفحه اول تمرکز دارند. اين مشکل در سال های گذشته بيشتر بوده و هر چه کاربران بيشتر با اينترنت آشنا می شوند کاهش يافته است چرا که بيشتر با منطق غير خطی اينترنت آشنا شده اند. در ديگر سايت های فارسی زبان نيز اين مشکل وجود دارد. به هر حال در آينده مفصل تر به اين موضوع و موارد جزئی تر آن خواهم پرداخت.
- ده سال پيش که از ايران بيرون می آمدم، فکر نمی کردم روزی در عنفوان جوانی از وضع آب و هوا بنالم! ولی هوای لندن اين چند روزه حوصله ام را سر برده است، الان فکر کنم 11-12 درجه بالای صفر است، نيمه ابری با باد خنک. سرم را به سمت راست می چرخانم، از پنجره فقط ساختمان روبرو ديده می شود. همه چيز خاکستری است! سرم را که بر می گردانم صفحه بزرگ ، با سه، چهار تا پنجره اينترنت اکسپلورر باز، دوباره شور زندگی را به من بر می گرداند.
ليلی، سردبير امروز بخش آن لاين است، الان از اونور اتاق به همه گفت که "بچه ها ديگه برای امروز توليد بسه، جا نداريم". راستش اين مسئله مهمی برای سايت بخش فارسی است که گاهی فضا برای چاپ مطلب کم می آد، خصوصا که بينندگان ايرانی کمتر عادت دارند وارد صفحات داخلی شوند و مطالب مورد نظرشان را بخوانند. کسانی که سايت خبری داشته اند حتما با اين مشکل مواجه شده اند که صفحه اول سايتشان با فاصله زيادی از ديگر صفحات داخلی بازديد کننده دارد.
راه های زيادی را برای جذب مخاطب به صفحات داخلی امتحان کرده ايم ولی هنوز به نتيجه دلخواه نرسيده ايم. ايده ای داريد؟
چند روزی است که حتما گزارش های ويديويی بخش فارسی رو ديديد. اين گزارش ها که فعلا ترجمه گزارش های بی بی سی انگليسی است قرار است بيشتر و مرتب تر توليد شوند. مسئول اين کار لارا، الان پشت ميز مقابل من نشسته و همراه پدارم، از بچه های راديو، گزارش ويديويی انتشار کتاب صدام را به فارسی بر می گردانند. بايد تا چند ساعت ديگه آماده شود.
بچه ها سر اين کار ويديو که تازه شروع شده کلی سر به سر می گذارند. الان پدرام بعد از اينکه بخش خودش رو ضبط کرد، حق الزحمه اش را مطالبه می کرد. می گفت برای هاليوود که کار می کنه چند صد پوند می گيره ... بعد هم با اين اميد که شايد اين فيلم به اسکار راه پيدا کنه! شروع کرد به اجرای سخنرانی برای مراسم اسکار و از همه بچه های اتاق تشکر کرد!
زوبين هم الان اومده پشت گوش من می گه: "پس من کوشم"! آره يادم رفت بگم، چند دقيقه پيش اومد و يه تيکه شکلات تعارف کرد! مناسبتش رو نمی دونم. زوبين مسئول حفظ و حراست از حقوق "فرمول وان" در بی بی سی فارسی است!
داشتم فکر می کردم که اولين نوشته خودمو تو وبلاگ چه جوری بايد شروع کرد، اونهم وبلاگ بی بی سی فارسی! بعد ديدم اين "تفکر" داره زيادی طولانی می کشه! به خودم گفتم، سخت نگير، وبلاگ، وبلاگه، حالا می خواد مال بی بی سی باشه يا بچه های باحالی که در گوشه و کنار دنيا وبلاگ دارن. چند روز ديگه لينک وبلاگ می ره يه گوشه ای از سايت بی بی سی و از "رانت" اون محروم می شيم. اون موقع ديگه ما می مونيم و محتوای اين بلاگ و جذابيتش برای خواننده ها ... پس "بزن بريم به سرعت برق و باد ..."
در وبلاگستان چه خبر؟
- فرز و سريع وبلاگ رو معرفی کرده و ايراد گرفته که چرا معلوم نيست کی تو اين وبلاگ می نويسه:
"... اصولا روشن نیست که نویسندگان این وبلاگ چه کسانی هستند و چه خواهند نوشت. اما اصل کار یعنی راه انداختن وبلاگ برای یک وب سایت خبری جدی، بی بدیل و قابل ستایش است."
راستش قرار است من مرتب تر از ديگران در اين وبلاگ بنويسم. کسانی که اينجا خواهند نوشت و از جمله خود من همه از روزنامه نگارهای بخش آن لاين يا راديو بی بی سی فارسی هستيم. برخی رو می شناسيد و برخی رو نه ... که شايد با نوشته هاشون در اين وبلاگ بشناسيد.
پی نوشت: همکارم محمد، از قول يک منتقد ادبی معروف می گويد: "" او به نويسنده صبحان يادآوری می کند که مهم متن و محتواست، نويسنده اش چه اهميتی دارد!
"اين چه رسميه که مهمان دعوت می کنند اما خودشان را نشان نمی دهند!"
شب سال نو، ناجيه از مشهد با گفتن همين جمله، تالار گفتگويی را که برای کاربران صفحه روز هفتم در سايت فارسی بی بی سی راه افتاده بود، ترک کرد تا اعتراض کند که چرا هيچکدام از نويسندگان بی بی سی در گپ و گفتها شرکت ندارند.